امامیه


اصول اعتقادی تشیع (1)


اصل اول – توحید شیعه معتقد است هر انسان عاقلی باید آفریدگار خود رابشناسد و به یگانگی اوایمان داشته باشد ، و بداند آفرینش و روزی و مرگ و زندگی ، همه مستقلا بدست اوست ، بلکه جز او « موثر مستقلی » در جهان هستی نیست ( لاموثرفی الوجود الا الله ). روشن است که این معنی با قبول « قانون علیت عمومی » هیچگونه منافاتی ندارد ، زیرا علل طبیعی یا ماوراء طبیعی در تاثیر خود مدیون ذات ، پاک خداوند هستند ، و هرچه دارند از ناحیه او دارند ، نه تنها در حدوث و آغاز وجود خود محتاج خدا می باشند بلکه در عالم بقاء و تمام دوران وجود خود چنین احتیاج و نیازی را دارند ، بنابر این موثر مستقل و متکی بذات خود در جهان هستی تنها « خدا » است وبقیه موجودات جهان در تاثیر خود وابسته بوجود او هستند. بنابراین اگر کسی آفرینش و روذی ومرگ و حیات را بدست غیر خدا بداند کافر و مشرک و خارج از زمره مسلمانان محسوب خواهد شد . البته توحید از نظر شیعه درجات مختلفی دارد مانند : توحید ذات ، توحید صفات ، توحید افعال توحید عبادت و توحید اطاعت . منظور از « توحید ذات » اینست که خداوند هیچگونه شبیه و شریک ومثل و مانندی ندارد ، وذات مقدس او بسیط از جمیع جهات است و اجزاء وجود ندارد. منظور از « توحید صفات » اینست که تمام صفات کمالیه او همه بازگشت بذات او می کنند و عین ذات او هستند . مقصود از « توحید افعال » اینست که موثرحقیقی درسراسر جهان تنها خدا است و هر موجودی هر اثر و خاصیتی که دارد همه از ناحیه او و باذن و فرمان اوست مقصود از« توحید عبادت » اینست که هیچکس شایسته پرستش و بندگی جز خدا نیست و پرستش و عبادت تنها برای ذات اوست و بس. و اگر کسی غیر خدا را پرستش کند یا برای او شریکی در عبادت قرار دهد ، چنین کسی نیز کافر و خارج از صفوت مسلمین می باشد. مراد از « توحید اطاعت » اینست که اطاعت و فرمان برداری مخصوص خدا است و اگر اطاعت پیامبران و امامان لازم است از این نظر می باشد که اطاعت آنها در حقیقت اطاعت خدا است ، زیرا آنها مبلغ احکام خدا هستند ، و حافظ دین خدا می باشند و نزدیک ترین افراد به خدا هستند . اصل دوم – عدل دومین رکن ایمان از نظر « شیعه امامیه » اعتقاد به « عدالت » خداست ، یعنی خداوند نسبت به هیچکس ظلم و ستم نمی کند ، و کاری را که عقل سالم آن را زشت و قبیح و ناپسند می شمارد انجام نمی دهد. شیعه این موضوع را یکی از اصول عقائد مذهبی می داند و بطور مستقل از آن بحث می کند ، در حالی که مساله « عدالت » در واقع یکی از صفات خدا است، و می بایست در بحث توحید و صفات خدا مطرح شود، و جزئی از جزئیات آن بحث می باشد ولی یک نکته موجب شده که شیعه آن را بعنوان یک اصل مستقل بپذیرد و آن اینکه : اشاعره ، یعنی «پیروان ابوالحسن اشعری که طائفه بزرگی از اهل تسنن را تشکیل می دهند » معتقدند که عقل ما مطلقا در هیچ مورد قادر به درگ خوب و بد « حسن و قبح » نیست و درانی مساله تنها باید از قوانین آسمانی الهام بگیریم . آنچه را شرع خوب معرفی کرده خوب وآنچه را بد معرفی کرده بد بداینم ، و به عبارت دیگر اصلا خوب و بدی در واقع جز آنچه شرع بگوید وجود ندارد! حتی اگر خداوند افراد نیکوکار و با ایمان را برای همیشه در دوزخ نگاهدارد و افراد بدکار و بی ایمان را به بهشت بفرستد ، باز کار ناپسند وقبیحی انجام نداده است ، زیرا همه چیز و همه کس « ملک » او هستند و او هرگونه بخواهد در ملک خود تصرف می کند و احدی حق چون و چرا ندارد ( لایسئل عما یفعل و عم یسئلون ) آنها معتقدند ما هیچ وظیفه عقلی نداریم ، و هیچ چیز بحکم عقل بر ما واجب نیست ، بلکه تمام وظائف را باید شرع تعیین کند ، حتی لزوم شناسائی خدا و لزوم درباره مدعی نبوت و معجزات او ، اینگونه مسائل هم باید از طریق شرع ثابت شود ، زیرا عقل قادر باثبات هیچ حکمی از احکام نیست . جواب اینها اینست : در حالی که اگر بخواهیم اینگونه مسائل را هم از طریق حکم شرع ثابت کنیم گرفتار « دور» و تناقض عجیبی می شویم ، چه اینکه قبل از آنکه ما خدا یا پیامبر را بشناسیم بر ما لازم است بدنبال تحقیق درباره شناسائی خدا و پیغمبر برویم ؟ اکنون این سوال پیش می آید که بچه دلیل لازم است ما دنبال « تحقیق » برویم ؟ آیا این الزام می تواند بحکم شرع باشد ، شرعی که هنوز پایه های آن ( توحید و نبوت ) ثابت نشده است ؟ پس می بایست پیش از آنکه خدا و پیغمبر را بشناسیم شرع ( یعنی خدا وپیغمبر ) را شناخته باشیم! بنابر این تردیدی باقی نمی ماند که اینگونه مسائل باید بفرمان عقل باشد ، و عقل بصورت یک حاکم معزول نیست ! در برابر این عقیده ، عدلیه ( « شیعه » و جمعی از اهل تسنن که پیروان « واصل بن عطا » هستند و بنام « معتزله » شناخته می شوند ) معتقدند حاکم مطلق در اینگونه مسائل تنها عقل است و شرع هیچ نقشی – جز ارشاد وراهنمائی بحکم عقل و تاکید آن – نداشته و نمی تواند داشته باشد. و همچنین عقل و خرد « حسن و قبح » بسیاری از اشیاء را مستقلا درک می کند ، عقل می گوید محال است خداوند کار قبیح انجام دهد ، زیرا او « حکیم » است و انجام کار قبیح و ناپسند بر خلاف « حکمت » می باشد . عقل و خرد می گوید مجازات افراد نیکوکارظلم است و ظلم قبیح است بنابراین هرگز خدواند چنین کاری نمی کند . باین ترتیب صفت « عدل » را برای خدا اثبات کرده و آنرا مستقلا مورد بحث قرار داده و با مساله صفات خدا نیامیخته اند تا امتیاز خود را از : ( اشاعره ) روشن می سازد. اصل سوم – نبوت پیامبر کیست و راه شناخت او چیست ؟ پیامبر انسانی است که بدون دخالت انسان دیگر ، استعداد آن را دارد که به توسط وحی و ارتباط با مبدا هستی و علم بی پایان او ، مامور تبلیغ و رساندن احکام الهی باشد . که راه شناخت پیامبران واقعی از مدعیان دروغین آن عبارت از سه چیز است : اعجاز و قدرت بر کارهایی که از توانایی نوع بشر بیرون است جمع آوری قرائن و شواهد ، از قبیل مطالعه و بررسی سوابق زندگی آنها قبل از بعثت ؛ از نظر اخلاقی ، روانی ، رفتار اجتماعی و تحقیق در محتوای دعوت آنها از نگاه انطباق با موازین عقلی ، مبانی منطقی و باز دهی مثبت و زیبنده دستورات آنها در اجتماع و افرادی که در تحت تعالیم آنها پرورش یافته اند و …. بشارت و وعده پیامبر قبلی که نبوت او با دلائل قطعی ثابت شده است . پیامبران بر دو دست ه اند : غیر اولوالعزم ، یعنی پیامبرانی که محیط تبلیغی آنها محدود و دارای کتاب و دین جدید نیستند . اولوالعزم ، یعنی پیامبرانی که دارای دین ، آئین جدید و کتاب آسمانی بوده و حوزه تبلیغی آنها گسترده است ، این دسته از پنج شخصیت عظیم الشان تشکیل شده و هر کدام در یک مقطع خاص تاریخی مامور به هدایت جامعه بشری و رسانیدن فرامین الهی به مردم ، از شرق تا غرب جهان بوده اند . آن بزرگواران عبارت هستند از : حضرت ابراهیم (ع) 2- حضرت نوح (ع) 3- حضرت موسی (ع) 4- حضرت عیسی (ع) 5- حضرت محمد (ع) ورشته نبوت با وجود مقدس پیامبر اسلام (ص) پایان یافته و او آخرین پیامبر الهی است . تعلیمات جامع اسلام از نظر بینش دینی و قوانین اجتماعی به طوری تنظیم شده که قدرت رفع نیازهای جامع بشری را در هر عصر و زمانی دارد ، وبعنوان قانون ، شریعت نهایی و رسالت ابدی ، ادیان دیگر را نسخ و اجازه پیروی از آنها را نمی دهد. « هر کسی غیر اسلام دینی را بپذیرد ، پذیرفته نیست و در آخرت از زیانکاران است . در اینجا چه شایسته و بجاست که شعائی پرفروغ و روحانی به این نوشته داده وگزارش مختصری از زندگانی طلایه دار نیگ بختی انسانیت را در این بخش منعکس نماییم : نام گرامیش محمد (ص) به معنی ستوده و پسندیده است ، پدر بزرگوار او عبدالله و مادر با فضیلتش آمنه بنت وهب می باشد . زاد روز با عظمت این ممتازترین پدیده آفرینش و چشمه فیض و رحمت ، سحر گاهان روز جمعه هفدهم ربیع الاول سال عام الفیل در مکه معظمه است ، دربیست وهفتم رجب سال 610 میلادی در سن چهل سالگی از جانب خدای متعال به رسالت بر انگیخته شد . جبرئیل این فرشته وحی بر او نازل گشته و اولین پیام پروردگار را که پنج آیه اول سوره علق بود ، به حضرتش ابلاغ کرد ، بسم الله الرحمن الرحیم ، اقرا باسم ربک الذی خلق ، خلق الانسان من علق ، اقرا و ربک الاکرم الذی علم بالقلم ، علم الانسان ما لم یعلم . یعنی بخوان بنام پروردگارت که آفرید انسان را از خون بسته ، بخوان پروردگارت را که کریم ترین است . آنکه آموخت نوشتن به قلم را . آموخت انسان را آنچه نمی دانست . تبلیغ و رساندن فرمان الهی به مردم ، بر حسب مقتضیات روز و شدت مخالفت دشمنان بت پرست و ناهنجار قریش ، بدون شتاب زدگی آغاز و تا مدت سه سال به طور سری و مخفیانه صورت می گرفت ، تا سر انجام دستور تبلیغ به بستگان نزدیک او رسید . و بدین وسیله مرز دعوت مخفیانه شکسته شد ، سپس فرمان دعوت عمومی ، تبلیغ آشکار و همگانی صادر گردید : … آنچه را دستور داری ابلاغ کن و از مشرکین روی گردان ما تو را از شر دشمنان استهزاء گر حفظ می نماییم . پیامبر گرامی برای رساندن پیغام و پیام الهی در خیابانها و مراکز عمومی شهر مکه آغاز به تبلیغ نمود و با کلمات زیبای « قولوا لا اله الا الله تخلجوا » ندای توحید سرداد ، و مورد استهزاء و اذیت فراوان آنان قرار گرفت تا جایی که فرمود : « هیچ پیامبری به مانند من آزار ندید .» اتفاق نظر و آراء مفسران و تاریخ نویسان این است که نخستین راد مردی که در اولین مرحله دعوت پیامبر اکرم (ص) را پذیرفت حضرت علی بن ابیطالب (ع) و از گروه زنان ، همسر با وفا و عالیقدر پیامبر (ص) خدیجه کبری (س) بود . سپس گروه کمی دعوت آسمانی او را به جان و دل پذیرفتند و بازجر ، شکنجه ، محاصره اقتصادی و فشار اجتماعی مشرکین مکه مواجه گردیدند . در سال سیزدهم بعثت ، مشرکین مکه تصمیم به از بین بردن پیامبر گرفته و فشار به حد رسید که حضرتش شبانه از مکه به مدینه هجرت فرمود ، و این شب تاریک سرآغاز تاریخ روشن مسلمانان گردید ، که تمامی ، پیش آمد ها را به همین سال هجری تاریخ گذاری نمودند. درمدینه اندک اندک شمار مسلمانان افزون گردید ، حکومت اسلامی تشکیل شد ، قدرت ، شوکت ، عظمت این مکتب روز به روز آشکارتر می شد ، تا اینکه تمام تمدنهای جهان ، تحت الشعاع تمدن و برنامه های عالی اسلام قرار گرفت . قرآن مجید که حاوی دستورات الهی و کلیات زندگی انسان است در طی 23 سال تدریجا نازل گشت که حدود دوازده سال و نیم آن ، از زمان هایی که در این فاصله نازل گردید « مکی » نام دارد و از آغاز هجرت تا زمان ارتحال آن بزرگوار ، درمدینه و اطراف آن نازل شده ، این بخش از آیات «مدنی» نام یافته است . آیات این کتاب آسمانی اندک اندک و به مناسبتهای مختلف بر آن حضرت نازل و در مدت 23 سال تکمیل شد وبه دستور پیامبر و با نظارت دقیق آن حضرت به همین صورت امروزی ، قرآن جمع آوری گردید. شیعه معتقد است قرآن مجید که امروز در دست مسلمانهاس همان کتابی است که بعنوان اعجاز و تعالیم حقایق اسلام بر پیامبر نازل شده و کوچکترین کم و زیاد و تحریف وتغییری در آن راه نیافته ، این سخنی است که مورد اجماع واتفاق همه بزرگان شیعه می باشد ، محققان شیعه مانند : مرحوم شیخ صدوق در کتاب عقاید خود و شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی و امین الاسلام طبرسی وامثال آنها از بزرگان و دانشمندان شیعه همگی اتفاق دارند که هیچگونه تغییری در قرآن مجید روی نداده . بزرگان و دانشمندان اهل سنت هم بر این عقیده هستند . ولی در میان شیعه و سنی بعضی افراد ساده ذهنی که به چگونگی جمع آوری قرآن مجید ، و وضع آن در زمان پیامبر (ص) ، و طبقات حفاظ و قاریان قرآن واقف نبوده اند باستناد بعضی از روایات مجعول که آثار جعل از آن کاملا نمایان است معتقد به تحریف قرآن شده اند ( البته تحریف بمعنی کم شدن نه بمعنی زیاد کردن ، زیرا احدی از مسلمین این احتمال را درباره قرآن نداده است که چیزی بر آن افزوده شده باشد بلکه همگی معتقدند که آنچه امروز در دست ماست همه آیاتی است ک بر پیامبر اکرم (ص) نازل گردیده است ) (بنا به گفته آیه الله العظمی مکارم شیرازی در شرح کتاب ارزشمندی « اصل الشیعه و اصولها » تالیف فقید سعید آیه الله شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء) یک مطالعه اجمالی درباره چگونگی جمع و تدوین آیات قرآن و کیفیت نوشتن آیات بوسیله « کاتبان وحی» و سپس حفظ و قرائت بوسیله غالب مسلمانان بطلان این عقیده خرافی را روشن می سازد. و کسانیکه مایل به توضیح بیشتر در این زمینه هستند می توانند به کتاب « البیان فی تفسیر القران » تالیف آیه الله العظمی مرحوم خوئی ، یا کتاب فارسی « برهان روشن » مراجعه نمایند . تا واقعیت برای شان روشن گردد. ادامه دارد…

گردآورنده:محمدحسین قاسمی شیری پی نوشت قرآن کریم کشف المراد آشنایی با علوم اسلامی ملل و نحل آیة الله سبحانی توحید شیخ صدوق عقاید استدلالی ربانی گلپایگانی


اصول اعتقادی تشیع (2)


اصل چهارم – امامت امام در لغت به معنی کسی است که پیشاپیش پیروان خود در حرکت بوده و عملا پیشوا ست و رهبری آنان را در یک مرام دینی ، یا سیاسی ، یا مسیر اجتماعی و یا مسلک علمی به عهده داشته و دیگران از او پیروی می کنند. با توجه به این معنای وسیع کلمه « امام » از نظر شیعه امامت منصبی است الهی و انتصابی ، نه انتخابی . و همچنان که پیامبر (ص) را خداوند معرفی می کند ، این مقام نیز از جانب خدا به شایسته ترین ، داناترین و وارسته ترین فرد داده می شود – در این مورد دو نکته شایان ذکر است : نیاز به امام انتصابی بودن او از طرف خدا دقت و بررسی در لزوم فرستادن انبیا و نبوت عامه ما را به واقعیت نیاز به وجود امام معصوم آگاه می سازد ، زیرا روشن است هر گونه تحرک ، چه مادی و چه معنوی نیاز به زمامدار و رهبری دارد ، زیرا ممکن است بر اثرنداشتن زمامدار و رهبر ، که نقش مهم و عمده در گرو اوست ، انحراف در مسیر پدید آید نیروها هدر و هدف از دست رفته وبه مقصد نرسند ، اگر چه خداوند انسانرا با نیروی فکر و خرد مجهز کرده پیامبر و کتاب آسمانی برای او فرستاده ، اما انحراف پذیری انسان ، تاثر او د رشرایط خاص زمان و مکانی و تاثیر فشار و جوها کم بر محیط سبب می شود که در تعیین راه خود اشتباه کند و به جای ترقی و رسیدن به سر منزل سعادت و تکامل ، مسیر قهقرایی و شقاوت را بپیماید. تنها امام معصوم است که جامعه را از خطر گمراهی و انحراف مصون می سازد ، وجود امام معصوم مانند پیامبر مکمل هدف آفرینش است ، کوتاه سخن آنکه امام معصوم عبارت است از زعیم مسلمانان ، رهبر دینی ، سیاسی و اجتماعی والگوی انسان برای رسیدن به قله والای انسانیت ، که در پرتو وجود او تکامل مادی و معنوی انجام می پذیرد و سعادت دنیا و آخرت تضمین می گردد ،زیرا او واسطه فیض الهی است . نکته دوم – انتصابی بودن او از طرف خدا . نوع برداشت و درک مسلمانان ، از امامت ، رمز اختلاف عقیده و تقسیم آنان به شیعه و سنی است ، عقیده شیعه بر این است که چون امامت ادامه راه رسالت و نبوت است ، پیامبر به فرمان خدا رهبر و جانشین بعد از خود را تعیین و معرفی نموده و زمام امور دینی و اجتماعی مردم را به او سپرده است و امام علاوه بر اداره امور اجتماعی مسلمانان نگهبان اصالت احکام الهی از انحراف و بیانگر نقاط پیچیده مسایل اسلامی می باشد ، بنابراین شیعه امامت را اصلی از اصول اعتقادی می داند ، و همانطور که تحقیق و بحث از مسایل نبوت را در متن زندگی خود قرار می دهد ، در شناسایی امام و بحث از امامت نیز تقلید را روا نمی دارد ، بلکه بر هر فرد واجب دانسته که آن را با دلیل منطقی درک کند. آدمی ! نبوت و امامت با یکدیگر توام و غیر قابل انفکا کند و این دو در بخشهای مهمی از برنامه های دینی با یکدیگر مشارکت دارند . با این تفاوت که پیامبر پایه گذار دین ، مشرع قوانین آسمانی و طرف ارتباط مستقیم با وحی است و امام معصوم روشنگر و مبین و مفسر آن بخشهایی از آئین پیامبر است که در اثر نامساعد بودن محیط و شرایط زمان کاملا بیان نشده است . امام معصوم (ع) علاوه بر رهبری حکومت اسلامی ، اجرای قوانین و حفظ حقوق مسلمانان ، پاسدار خط فکری و عقیدتی اجتماع از نظرات نادرست نفوذیها و حفظ اصالت مکتب از کجی ها ، انحرافات و افکار آلوده التقاطی مغرضین و حافظ منافع باطنی و تکامل معنوی افراد جامع است . این خصوصیات اقتضا می کند که جانشین پیامبر که مقام خطیر و پر مسئولیت رهبری جامعه د راختیار اوست ، مانند شخص پیامبر (ص) دارای صفات عالی ، خصوصیات برجسته و ویژگیهایی همچون مقام عصمت و مصونیت از خطا گناه ، برخورداری از علم و دانش سرشار در اموردین و دنیا و وارستگی از آلودگیها باشد ، تا مقام رهبری وی تحکیم گردد. با توجه به شرایط سنگین و مهمی که برای امام معصوم (ع) ذکر شد ، آیا می توان مساله جانشینی پیامبر و زعامت امت را که حساس ترین و حیاتی ترین فراز عالم اسلامی است نادیده گرفت ؟ هرگز ! بناءبر این تعیین امام معصوم (ع) مربوط به خداست و او این مقام را به هر کسی واگذار نمی کند . از سوی دیگر ، پیامبر اکرم (ص) که زحمات فراوانی تحمل نموده و مشقات زیادی کشید تا توانست آیین و مکتب خود را بنیان گذارد ، آیا حکمت و اصول عقلی اقتضاء می کند که امت خود را بدون تعیین جانشین رها کند؟ آیا عقل و خرد می پذیرد که پیامبر (ص) در این مساله حیاتی ، جانب سکوت و بی تفاوتی رابگیرد ؟ آیا باور کردنی است پیامبری که اگر چند روزی برای غزوه ای از شهر مدینه خارج می شد جانشین تعیین می کرد ، برای امت اسلامی و محدود وسیع و گسترده کشور اسلامی پس از خود جانشین تعیین ننماید و مردم را در ؟ و نابسامانی فکری و عملی رها کند ؟ آیا معقول است اسلام که آیینی است جهانی و مخصوص به زمان و مکان معینی نیست ، پیامبرش برای تداوم راه آن ، هیچ گونه اقدامی ننموده و مساله اساسی رهبری را به دست فراموشی بسپارد؟! با کمی اندیشه روشن است که از نظر عقل تعیین امام و جانشین لازم است و با مراجعه به تاریخ و کتب حدیث مطلب کاملا واضح می شود ، زیرا پیامبر (ص) به صراحت بیان می کند که : « هر کس بمیرد و امام معصوم خود را نشناسد در جاهایت مرده است » در این حدیث شدت مسئولیت و ضرورت شناخت رهبر معصوم به حدی است که انسان را در مرز کفر و جاهلیت قرار داده ، با این وصف چگونه پیامبر (ص) راضی خواهد شد که امت اسلامی به عصر جاهلیت عقب گرد نماید؟! روی این جهت بود که پیامبر (ص) در سال سوم بعثت ، در اولین مراسم علنی دعوت و تبلیغ اسلام در منزل عموی خود ابوطالب ، جانشین خود را به حاضران در آن مجلس معرفی کرد و در آخرین مراسم علنی و حضور دسته جمعی مسلمانان در غدیر خم نیز همان تعیین و انتصاب را باز گو نمود و با مهرتکمیل دین از جانب خداوند آن را مزین و آشکار ساخت ، در بین این دو واقعه مهم نیز مکرر در موارد مختلف و مناسبتهای متعدد ، امامت و جانشینی امیرالمومنین علی (ع) را گوشزد کرد ، به گونه ای که جای هیچگونه شبهه و تردیدی باقی نمی گذارد . همچنین احادیث بسیار و متواتری از طریق اهل سنت از پیامبر (ص) درباره امامان معصوم که هر یک از آنها از جانب خداوند به مقام امامت منصوب شده اند رسیده است ، که گاهی از آنها به عنوان عترت و اهل بیتم یاد کرده ، گاهی تعداد و شماره آنان را صریحا بیان کرده و فرموده است : امامان بعد از من دوازده نفرند به تعداد نقبای بنی اسرائیل و حواریون و اطرافیان خاص عیسی (ع) . یا فرموده است : امامان بعد از من دوازده نفرند اولشان تو هستی یا علی و آخرشان قائم است که خدا توسط او شرق و غرب عالم را می گشاید. از سلمان فارسی نقل شده که بر پیامبر (ص) وارد شدم ، که حسین بن علی (ع) روی پاهای مبارکش نشسته بود ، پیامبر دیدگان و دهانش را می بوسید و می فرمود : « تو بزرگوار و آقای و فرزند بزرگوار و آقا ، تو امام ، فرزند امام ، برادر امام و پدر امامان هستی ، تو حجت خدا ، فرزند حجت خدا و پدر نه جحت خدایی که از ؟ پدید می آیند و نهمیشان قائمشان می باشد . امامان معصوم شیعه به ترتیب عبارتند از : 1- حضرت امیرمومنان علی (ع) 2- امام حسن مجتبی (ع) 3- امام حسین سید و سرور شهدا کربلا (ع) 4- امام زین العابدین (ع) 5- امام محمد باقر (ع) 6- امام جعفر صادق 7- امام موسی کاظم (ع) 8- امام علی بن موسی الرضا (ع) 9- امام جواد (ع) 10- امام هادی (ع) 11- امام عسکری (ع) 12- امام زمان حضرت مهدی (ع) این موضوع ( وصایت و جانشینی ) نازگی ندارد و همه پیغمبران خدا از حضرت آدم تا خاتم این برنامه را اجرا کرده اند و برای خود جانشین تعیین نموده اند. عده زیادی از بزرگان دین کتابهای فراوانی در این زمینه نگاشته و درباره اثبات « وصیت » پیغمبر(ص) نسبت به علی (ع) وائمه هدی نسبت به یکدیگر به قدر کافی بحث کرده اند که مادر ذیل تنها مذکر نام کسانی که در اوائل اسلام و قبل از قرن چهارم هجری کتاب در این زمینه نوشته اند و اشاره می شود : کتاب الوصیه ، تالیف هشام بن حکم معروف کتاب الوصیه ، تالیف حسین بن سعید کتاب الوصیه ، تالیف حکم بن مسکینی کتاب الوصیه ، تالیف علی بن مغیره کتاب الوصیه ، تالیف علی بن حسین بن فضل کتاب الوصیه ، تالیف محمد بن علی بن فضل کتاب الوصیه ، تالیف ابراهیم بن محمد بن سعد بن هدال کتاب الوصیه ، تالیف احمد بن محمد بن خالد کتاب الوصیه تالیف مورخ بزرگوار عبدالعزیز بن یحی الوجودی که اثر این بزرگان در قرن اول و دوم میزیسته اند. در قرن سوم نیز جمع کثیری از بزرگان ، کتابهایی در این زمینه تالیف کرده اند از جمله کتاب الوصیه تالیف علی بن رئاب کتاب الوصیه ، تالیف یحی بن المستفاد کتاب الوصیه ، تالیف محمد بن احمد صابونی کتاب الوصیه ، تالیف محمد بن حسن بن فروخ کتاب الوصیه ، تالیف علی بن حسین مسعودی صاحب کتاب مروج الذهب . کتاب الوصیه ، تالیف محمد بن الحسن الطوسی کتاب الوصیه ، تالیف محمد بن علی الشلمغانی کتاب الوصیه ، تالیف موسی بن حسن بن عامر امام کتابهائی که پس از قرن چهارم در این باره تالیف یافته از شاره بیرون است مسعودی مورخ شهیر اسلامی در کتاب خود بنام « اثبات الوصیه » می نویسد : هر پیغمبری دوازده وصی داشته است و سپس نام آنها را با مختصری از شرح زندگی آنها ذکر کرده ، و بعد درباره ائمه اثنی اعشربطور مشروحتری بحث می نماید. اصل پنجم – معاد « شیعه امامیه » مانند سایر مسلمانان به روز رستاخیز معتقدند ، و عقیده دارند که خداوند همه مردم را پس از مرگ برای حساب و جزای اعمال زنده خواهد کرد . معاد با همین روح و همین بدن صورت خواهد گرفت به طوری که اگر کسی او را ببیند خواهد شناخت که فلان شخص است . درباره کیفیت معاد گفتگو زیاد است ، آیا بازگشت مردگان از قبیل : اعاده معدوم می باشد ؟ .( یعنی انسان بکلی نابود می گردد و سپس هستی تازه ای پیدا می کند ) یا از قبیل : ظهور موجود می باشد؟ .( یعنی انسان بکلی از بین نمی رود و در قیامت بار دیگر همان موجود به صورت اول آشکار و ظاهر می گردد) ایناه مطالبی است که عدم اطلاع از جزئیات آن لطمه ای بعقیده بمعاد نمی زند وپس از اعتقاد به اصل « روز رستاخیز اطلاع بر این خصوصیات لازم نیست . امامیه به تمام مسائل مربوط به معاد و حیات پس از مرگ که در قرآن و احادیث قطعی وارد شده است ایمان دارند مانند : بهشت و دوزخ ، نعمتها و عذابهای آن ، میزان و صراط ، و نامه اعمل که تمام جزئیات کارهای هر کس در آن منعکس است ، و همچنین معتقدند که هرکس جزای کارهای خود را می بیند ، در برابر نیکیها پاداش ، و در برابر بدیها کیفر خواهد دید . ( ومن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره ) و امثال این امور که یا از طریق وحی و قرآن مجید و یا از طریق روایات قطعی به ثبوت رسیده است . تا باینجا آرا و عقائد شیعه امامیه به طوری گذرا و اختصار درباره ای این پنج اصل از اصول اعتقادی تمام شد واینک آراء و عقائدی آن سه فرقه دیگر ، معتزله ، اشاعره و مرجئه ، در اصول اعتقادیشان بررسی می شود .

گردآورنده:محمدحسین قاسمی شیری پی نوشت آشنایی با علوم اسلامی . مبانی عرفان اسلامی . دراسات . مقدمه ابن خلدون . تحقیق وافی . التاریخ الفکر العربی . التبصیر فی لدین . تاریخ بغداد . تاریخ الفلسفه الاسلامیه . الانتصار . الفرق بین الفرق. این است آئین ما . الدر المنثور . صواعق . ربیع الابرار. ملل ونحل شهرستانی . ملل ونحل آیةالله سبحانی . المسائل الاسلامیه . کتاب الوصیه ابن حکم . کتاب الوصیه حسین بن سعید . کتاب الوصیه حکم بن مسکینی . کتاب الوصیه علی بن مغیره کتاب الوصیه علی بن رئاب . اثبات الوصیه مسعودی .


پاسخ به برخی از شبهات


بعضی از فرق به « شیعه امامیه » اتهاماتی وارد میکنند از جمله اینکه: 1-خاتمیت پیامبر را منکرند، چون که قائل به امامت می باشند . 2-قائل به تحریف قرآن است و این قرآن موجود را آن قرآنی نازل شده بر پیامبر نمی دانند . 3-شیخین را با اینکه از صحابه هستنداحترامی برایشان قائل نیستند . قبل از پرداختن در جوابی از این تهمتهای ناروا باید برای خوانندگان و حقیقت جویان این مطلب خاطرنشان کرد که اینگونه تهمتها وافتراها تازگی ندارد . بلکه از دیر زمانی زده شده و چه بسا کتابهای بر ضد « شیعه » نوشته شده اند .مانند کتاب « منهاج السنه » تالیف « ابن تیمیه » و کتاب « الصراع بین الاسلام الوثنیه » ( نبرد اسلام و بت برستی ) تالیف « عبدالله علی القصیی » و کتاب « الوشیعه » تالیف « موسی جاء الله » و کتاب « عقیده شیعه » تالیف « رونلدس » یکی از مستشرفین . و کتاب « افسانه شهادت حضرت زهرا » که در این اخیر چاپ و نشر شده البته محققان شیعه جواب کافی و وافی در کتابی بنام « یورش به خانه وحی » از مدارک معتبر اهل سنت از آن داده اند. در این کتابها انواع اکاذیب و خرافات وتهمتها به شیعه نسبت داده شده که از باب بیداری مسلمانهای حقیقت جو و منصف چند نمونه از آنها را یادآور می شویم ابن تیمیه نویسنده کتاب « منهاج السنه » می نویسد : « شیعه » از عدد « ده » بکلی بیزار است ! هرگز این کلمه را بر زبان جاری نمی کند ، حتی عمارتی که ده ستون داشته باشد نمی سازد واگر مجبور گردد که به این عدد تلفظ کند می گوید « 1 + 9 » ! چرا؟ زیرا از عشر مبشره ( آن ده نفری که میگویند پیغمبر (ص) وعده بهشت به آنها داده است ) به استثنای علی بن ابیطالب (ع) بیزار می باشند!…. همین نویسنده در جای دیگری می نویسد یکی از رسوم شیعه این است که « بزغاله سرفی » ! انتخاب کرده و آنرا بجای « عایشه » حساب می نمایند ، ( چون لقب عایشه حمیرا بود و رنگ سرخ را عرب حمراء می گوید !) سپس این بزغاله بینوا را شکنجه می دهند و موهای آنرا تمام با دست می کنند و این عمل را یکنوع عقوبت برای عایشه می دانند !! داستان مضحک دیگری که شایع کرده اند و می گویند : اینکه شیعیان بعد از نماز سه مرتبه دستهای خود را بلند می کنند و زیر لب چیزی می گویند ، و این جمله را تکرار می کنند : ( خان الامین ، خان الامین ، خان الامین !) یعنی جبرئیل ، امین وحی خدا خیانت کرد ، زیرا بنا بود فرمان نبوت را بنام علی بن ابیطالب (ع) بیاورد ، ولی روی خرده حسابی که با آن حضرت داست بنام محمد بن عبدالله (ص) برد ! بنابراین او در انجام ماموریت خود مرتکب خیانت بزرگی شده است !.. شما خوب ملاحظه میفرمائید سه مرتبه « الله اکبر » گفتن بعد از نماز که مظهر عالی توحید و یگانه پرستی است و با تکان دادن و بالا آوردن دست که نشانه پشت سر انداختن تمام دنیا و ما سوای خدا ، در برابر فرمان اوست تکمیل می گردد ، چگونه تحریف شده و به صورت عجیب و باور نکردنی در آمده است ؟! بدیهی است هنگامیکه « امین وحی خدا » نعوذ بالله دست به یک چنین خیانت بزرگی در روز روشن بزند و منصب نبوت و خاتمیت را بطور « قاچاقی » به غیر اهلش بسپارد و خدا و خلق خدا را در مقابل عمل انجام شده ای قرار دهد ، پیداست که دستگاه چنین خدائی چقدر شلوغ و پلوغ است ، و وعده های قیامت و معاد او تکلیفش روشن خواهد بود ! بنابراین با جعل این داستان مضحک و سرتا پا دروغ ، هم « توحید» شیعه را خواسته اند خراب کنند و هم « نبوت » و هم « معاد » را ، یعنی تمام اصول سه گانه دین ، به قول معروف ( یک تیر و سه نشانه ) آن داستان خنده آور عدد ده ، و آن دروغ شاخدار بزغاله ، و این افسانه مضحک « خان امین » نمونه کوچکی از جعلیاتی است که دشمنان اسلام ساخته و پرداخته و بدست افرادی مانند « ابن تیمیه » و امثال او در میان مسلمانان انتشار داده اند ، تو خود حدیث مفصل بخوان از ابن مجمل … اما جواب از تهمت و افتراء اول : الف – جواب حلی:کدامین شیعه ، خاتمیت پیغمبر بزرگوار اسلام (ص) را منکراست ؟ و پیامبر اسلام (ص) را خاتم پیامبران نمی داند ؟ آری شیعه بر اساس روایات صحیح قائل به امامت و پیشوایی دوازده امام بعد از پیامبر است و اینها را خلفا و جانشینان پیامبر می داند و مساله خلافت و وصایت و جانشینی هم که تازگی ندارد ، وهمه پیغمبران خدا از حضرت آدم تا خاتم این برنامه را اجرا کرده و برای خود جانشین تعیین نموده اند. عده زیادی از بزرگان دین کتابهای فراوانی در این زمینه نگاشته و درباره اثبات « وصیت » پیغمبر (ص) نسبت به امام علی (ع) و ائمه هدی نسبت به یکدیگر به قدر کافی بحث کرده اند. ب – جواب نقضی: اگر قائل شدن به امامت آن هم امام غیر معصوم نه امام معصوم ، و امام انتخابی به امام انتصابی ، امام بلا شرط نه امام مشروط ، مانند ائمه مذاهب اربعه ای خود برادران و غیره ، در این صورت هم باید « خاتمیت » پیامبر اسلام(ص) انکار شود. و حال آنکه برادران ما با این عقیده منکر « خاتمیت » نمی باشند . پس ما هم با قائل بودن به « اصل امامت » منکر خاتمیت نمی باشیم . و واقعیت این است که این گونه حرفها ساخته ای دشمنان اسلام است . جواب از تهمت وافتراء دوم : گرچه تحریف لفظ مشترک است و معنای زیادی دارد که مرحوم آیه الله العظمی خوئی در تفسیر « البیان » خودش بطور مشروح بحث نموده ، ولی در آن معنای که مورد بحث است که تحریف نقیصه باشد ، یعنی ازقرآن چیزی کم شده باشد ، اتفاق بزرگان مسلمین اعم از شیعه و سنی بر این است که در قرآن تحریف واقع نشده است ، و همین قرآنی که امروز در دست مسلمانها ست همان قرآن نازل شده ای بر پیامبر می باشد . اینک نظر بزرگان شیعه را که قائل به عدم تحریف است یادآوری می کنم : مرحوم صدوق در کتاب عقائد خودش . شیخ طوسی در اول تفسیر « التبیان » . مرحوم طبرسی در مقدمه تفسیر « مجمع البیان » . مرحوم شیخ جعفر در بحث قرآنی کتاب خود « کشف الغطاء » . علامه شهشهانی در بحث قرآن کتاب خود « عروه الوثقی » . محدث شهیر محسن قاسانی در « وافی » . شیخ محمد جواد بلاغی در مقدمه تفسیر « آلاء الرحمن » . مرحوم شیخ مفید. مرحوم شیخ بهائی . مرحوم محقق قاضی نور الله . برای اطلاع بیشتری که معلوم گردد « شیعه » قائل به تحریف قرآن نمی باشد و عدم تحریف از جزء عقائدی ایشان است ، مراجعه شود به کتب فوق الذکر و « تفسیر البیان » و « اصل الشیعه و اصولها » و ترجمه این کتاب « این است آئین ما ». جواب از بهتان سوم : گرچه این اتهام را پیش ازاینها عده ای به « شیعه » بسته اند ، مانند عضدی در کتاب مواقف خودش و اسفرائینی در کتاب تبصیر خودش . واینها گفته اند که شیعیان تمام اصحاب را به جز عده قلیلی کافر می دانند اما حقیقت این است بر اساس احادیثی که از ائمه اهل بیت علیهم السلام رسیده اند ، « شیعه » برادران « سنی » خود را کافر نمی دانند . ونیز طبق احادیثی که از طریق اهل سنت نقل شده ، اهل سنت حق ندارد برادران شیعه خود را کافر حساب کنند . اینک نص ونفس احادیثی که از هر دو طریق رسیده است از نظر گرامی شما خوانندگان منصف وحقیقت طلب می گذرانیم . الف – احادیث شیعه : عن سفیان بن السمط عن ابی عبدالله 0 جعفر بن محمد الصادق ) (ع) فی حدیث ، قال : الاسلام هو الظاهر الذی علیه الناس ، شهاده ان الا اله لا الله و ان محمدا رسول الله (ص) و اقام الصلوه و ایتاء الزکاه و حج البیت وصیام شهر رمضان فهذا الاسلام . عن حمران عن ابی جعفر الباقر(ع) فی حیدث الاسلام و الایمان ، قال : و الاسلام ما ظهر من قول او فعل و هو الذی علیه جماعه الناس من الفرق کلها و به حقنت الدماء و علیه جرت الموادیث و جاز النکاح و اجمعوا علی الصلوه والزکوه و الصوم والحج فخرجوا بذالک من الکفر و اضیفوا الی الایمان . عن محمد بن سالم عن ابی جعفر الباقر (ع) : بنی الاسلام علی خمس ، شهاده ان لا اله الا الله و ان محمد اعبده و رسوله و اقام الصلوه وایتاء الزکاه و حج البیت و صیام شهر رمضان . عن سماعه عن الصادق (ع) فی حدیث : الا سلام شهاده ان لا اله الا الله و التصدیق برسول الله (ص) و به حقنت الدماء و علیه جرت المناکح و الموادیث و علی ظاهره جماعه الناس … عن فضیل عن الصادق (ع) فی حدیث : والاسلام ما علیه المناکح والمواریث و حقن الدماء …. ب – احادیث اهل تسنن : 1- عن ابن عمر عن رسول الله (ص) : بنی الاسلام علی خمس ، شهاده ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول اللع (ص) واقام الصلوه و ایتاء الزکاه و الحج وصوم رمضان 2- و عنه ان رسول الله (ص) قال : امرت ان اقاتل الناس حتی یشهدوا ان الااله الا الله و ان محمدا رسول الله ویقیموا الصلوه و یوتوا الزکاه فاذا فعلوا ذلک عصموا منی دمائهم و اموالهم الا بحق الاسلام و حسابهم علی الله . 3- عن ابن عباس فی حدیث انه (ص) قال : اتدرون ما الایمان بالله وحده ؟ قالوا الله و رسوله اعلم قال : سهاده ان لا اله الا الله وان محمدا رسول الله و اقام الصلوه و ایتاء الزکاه و ان تعطوا من الفنم الخمس … 4- عن ابی هریره ، کان النبی (ص) ؟ ذا یوما للناس فاتاه جبرئیل فقال ما الایمان ؟ قال : ان تومن بالله و ملا ئکته و بلغائه و رسله و تومن بالبعث . قال : و ما الاسلام ؟ قال : الاسلام ان تعبدالله و لا تشرک به و تقیم الصلاه وتودی الزکاه المغروضه وتصوم رمضان. 5- و عنه ان اعرابیاجاء الی الله (ص) فقال بارسول الله دلنی علی عمل اذا عملته دخلت الجنه . قال (ص) : تعبدالله و لا تشرک به شیئا و تقیم الصلاه المکتوبه و تودی الزکاه المغروضه وتصوم رمضان . شما خواننده عزیز ! ملاحظه فرمودید که ملاک و میزان مسلمان بودن در این ده حدیثی که هم از طریق شیعه نقل شده و هم از طریق سنی ، اموری حساب شده اند که هم شیعه به عنوان اصول و فروع قبول دارند و هم سنی ، از قبیل شهادت بوحدانیت خداوند و رسالت رسول اکرم (ص) و اقامه نماز و پرداخت زکات و خمس و انجام حج و روزه رمضان و … پس معنا ندارد و بسیار ساده است که درمثل چنین عصر و زمانی که دشمنان اسلام از هر جانب مصمم شده اند تا هم شیعه را نابود کنند و هم سنی را ، و این دوگروه مهم اسلامی به جای اینکه وحدت اسلامی خودشان را حفظ کنند و برادری و اخوت بوجود آورند واخلا ل گریهای دشمن را خنثی کنند ، و همدیگر را متهم به کفر و الحادننمایند . ونیز خوب می دانیم که این کارها هیچ دردی از مسلمانان دوا نمی کنند و هیچ مشکل آنان را حل نمی نمایند ، پس پرداختن به این اعمال و کارها برای چه ؟ و چه سودی دارد ؟فأتبروا یا اولوالأبصار…

گردآورنده:محمدحسین قاسمی شیری پی نوشت ربیع الابرار. ملل ونحل شهرستانی . ملل ونحل سبحانی . المسائل الاسلامیه . کتاب الوصیه ابن حکم . کتاب الوصیه حسین بن سعید . کتاب الوصیه حکم بن مسکینی . کتاب الوصیه علی بن مغیره کتاب الوصیه علی بن رئاب . اثبات الوصیه مسعودی منهاج السنه ابن تیمیه . الصراع بین الاسلام و الوثنیه الوشیعه عقیده شیعه عقائد صدوق البیان شیخ طوسی مجمع البیان طبرسی کشف الغطا ء کاشف الغطاء وافی محسن قاسانی الاء الرحمن البیان عداله الصحابه


رازشب قدر


«قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازه‏گیرى است.(1) «تقدیر» نیز به معناى اندازه‏گیرى و تعیین است.(2) اما معناى اصطلاحى «قدر»، عبارت است از ویژگى هستى و وجود هر چیز و چگونگى آفرینش آن(‏3) به عبارت دیگر، اندازه و محدوده وجودى هر چیز، «قدر» نام دارد. (4) بنابر دیدگاه حکمت الهى، در نظام آفرینش، هر چیزى اندازه‏اى خاص دارد و هیچ چیزى بى‏حساب و کتاب نیست. جهان حساب و کتاب دارد و بر اساس نظم ریاضى تنظیم شده، گذشته، حال و آینده آن با هم ارتباط دارند. استاد مطهرى در تعریف قدر مى‏فرماید: « … قدر به معناى اندازه و تعیین است… حوادث جهان … از آن جهت که حدود و اندازه و موقعیت مکانى و زمانى آنها تعیین شده است، مقدور به تقدیر الهى است.»(5) پس در یک کلام، «قدر» به معناى ویژگى‏هاى طبیعى و جسمانى چیزهاست که شامل شکل، حدود، طول، عرض و موقعیت‏هاى مکانى و زمانى آنها مى‏گردد و تمام موجودات مادى و طبیعى را در برمى‏گیرد. این معنا از روایات استفاده مى‏شود؛ چنان که در روایتى از امام رضا علیه السلام پرسیده شد: معناى قدر چیست؟ امام فرمود: «تقدیر الشى‏ء، طوله و عرضه»؛ «اندازه‏گیرى هر چیز اعم از طول و عرض آن است.» (6) و در روایت دیگر، این امام بزرگوار در معناى قدر فرمود: «اندازه هر چیز اعم از طول و عرض و بقاى آن است.»(7) در این شب تمام حوادث سال آینده به امام هر زمان ارائه مى‏شود و وى از سرنوشت خود و دیگران با خبر مى‏گردد. امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: «انه ینزل فى لیلة القدر الى ولى الامر تفسیر الامور سنةً سنةً، یؤمر فى امر نفسه بکذا و کذا و فى امر الناس بکذا و کذا؛ در شب قدر به‏ ولى امر (امام هر زمان) تفسیر کارها و حوادث نازل مى‏شود و وى درباره خویش و دیگر مردمان مأمور به دستورهایى مى‏شود.» بنابراین، معناى تقدیر الهى این است که در جهان مادى، آفریده‏ها از حیث هستى و آثار و ویژگى‏هایشان محدوده‏اى خاص دارند. این محدوده با امورى خاص مرتبط است؛ امورى که علت‏ها و شرایط آنها هستند و به دلیل اختلاف علل و شرایط، هستى، آثار و ویژگى‏هاى موجودات مادى نیز متفاوت است. هر موجود مادى به وسیله قالب‏هایى از داخل و خارج، اندازه‏گیرى و قالب‏گیرى مى‏شود. این قالب، حدود، یعنى طول، عرض، شکل، رنگ، موقعیت مکانى و زمانى و سایر عوارض و ویژگى‏هاى مادى آن به شمار مى‏آید. پس معناى تقدیر الهى در موجودات مادى، یعنى هدایت آنها به سوى مسیر هستى‏شان است که براى آنها مقدر گردیده است و در آن قالب‏گیرى شده‏اند. (8) اما تعبیر فلسفى قدر، اصل علیت است. «اصل علیت همان پیوند ضرورى و قطعى حوادث با یکدیگر و این که هر حادثه‏اى تحتّم و قطعیت ضرورى و قطعى خود و نیز تقدّر و خصوصیات وجودى خود را از امرى یا امورى مقدم بر خود گرفته است. (9) اصل علیت عمومى و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جمیع وقایع و حوادث جهان حکمفرماست و هر حادثى، ضرورت و قطعیت وجود خود و نیز شکل و خصوصیت زمانى و مکانى و سایر خصوصیات وجودى‏اش را از علل متقدمه خود کسب کرده است و یک پیوند ناگسستى میان گذشته و حال و استقبال میان هر موجودى و علل متقدمه او هست.»(10) اما علل موجودات مادى ترکیبى، فاعل و ماده و شرایط و عدم مانع است که هر یک تأثیر خاص بر آن دارند و مجموع این تأثیرها، قالب وجودى خاصى را شکل مى‏دهند. اگر تمام این علل و شرایط و عدم مانع، کنار هم گرد آیند، علت تامه ساخته مى‏شود و معلول خود را ضرورت و وجود مى‏دهد که از آن در متون دینى به «قضاى الهى» تعبیر مى‏شود. اما هر موجودى با توجه به علل و شرایط خود قالبى خاص دارد که عوارض و ویژگى‏هاى وجودى‏اش را مى‏سازد و در متون دینى از آن به «قدر الهى» تعبیر مى‏شود. با روشن شدن معناى قدر، امکان فهم حقیقت شب قدر نیز میسر مى‏شود. شب قدر شبى است که همه مقدرات تقدیر مى‏گردد و قالب معین و اندازه خاص هر پدیده، روشن و اندازه‏گیرى مى‏شود. به عبارت روشن‏تر، شب قدر یکى از شب‏هاى دهه آخر ماه رمضان است. طبق روایات ما، یکى از شب‏هاى نوزدهم یا بیست و یکم و به احتمال زیادتر، بیست و سوم ماه مبارک رمضان است.(11) در این شب – که شب نزول قرآن به شمار مى‏آید – امور خیر و شر مردم و ولادت، مرگ، روزى، حج، طاعت، گناه و خلاصه هر حادثه‏اى که در طول سال واقع مى‏شود، تقدیر مى‏گردد.(12) شب قدر همیشه و هر سال تکرار مى‏شود. عبادت در آن شب، فضیلت فراوان دارد و در نیکویى سرنوشت یک ساله بسیار مؤثر است.(13) در این شب تمام حوادث سال آینده به امام هر زمان ارائه مى‏شود و وى از سرنوشت خود و دیگران با خبر مى‏گردد. امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: «انه ینزل فى لیلة القدر الى ولى الامر تفسیر الامور سنةً سنةً، یؤمر فى امر نفسه بکذا و کذا و فى امر الناس بکذا و کذا؛ در شب قدر به‏ ولى امر (امام هر زمان) تفسیر کارها و حوادث نازل مى‏شود و وى درباره خویش و دیگر مردمان مأمور به دستورهایى مى‏شود.»(14) پس شب قدر شبى است که: 1. قرآن در آن نازل شده است. 2. حوادث سال آینده در آن تقدیر مى‏شود. 3. این حوادث بر امام زمان – روحى فداه – عرضه و آن حضرت مامور به کارهایى مى‏گردد. بنابراین، مى‏توان گفت شب قدر، شب تقدیر و شب اندازه‏گیرى و شب تعیین حوادث جهان ماده است. این مطلب مطابق آیات قرآنى نیز مى‏باشد؛ زیرا در آیه 185 سوره مبارکه «بقره» مى‏فرماید: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ»؛ ماه رمضان که در آن قرآن ‏نازل شده است.» طبق این آیه، نزول قرآن (نزول دفعى) در ماه رمضان بوده است. و در آیات 3 – 5 سوره مبارکه دخان مى‏فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ* فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ* أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ.» این آیه نیز تصریح دارد که نزول [دفعى‏] قرآن در یک شب بوده است که از آن به شب مبارک تعبیر شده است. همچنین در سوره مبارکه قدر تصریح شده است که قرآن در شب قدر نازل شده است. «قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازه‏گیرى است. «تقدیر» نیز به معناى اندازه‏گیرى و تعیین است. اما معناى اصطلاحى «قدر»، عبارت است از ویژگى هستى و وجود هر چیز و چگونگى آفرینش آن به عبارت دیگر، اندازه و محدوده وجودى هر چیز، «قدر» نام دارد. پس با جمع آیات سه گانه بالا روشن مى‏شود: 1. قرآن در ماه رمضان نازل شده است. 2. قرآن در شبى مبارک از شب‏هاى ماه مبارک رمضان نازل شده است. 3. این شب، در قرآن شب قدر نام دارد. 4. ویژگى خاص این شب بر حسب آیات سوره مبارکه دخان دو امر است: الف. نزول قرآن. ب. هر امر حکیمى در آن شب مبارک جدا مى‏گردد. اما سوره مبارکه قدر که به منزله شرح و تفسیر آیات سوره مبارکه «دخان» است، شش ویژگى براى شب قدر مى‏شمارد: الف. شب نزول قرآن است (إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ). ب. این شب، شبى ناشناخته است و این ناشناختگى به دلیل عظمت آن شب است ( وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ). ج. شب قدر از هزار ماه بهتر است. (لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ). د. در این شب مبارک، ملائکه و روح با اجازه پروردگار عالمیان نازل مى‏شوند (تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ) و روایات تصریح دارند که آنها بر قلب امام هر زمان نازل مى‏شوند. ه. این نزول براى تحقق هر امرى است که در سوره «دخان» بدان اشاره رفت (مِنْ کُلِّ أَمْرٍ) و این نزول – که مساوى با رحمت خاصه الهى ‏بر مومنان شب زنده دار است – تا طلوع فجر ادامه دارد (سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ). و. شب قدر، شب تقدیر و اندازه‏گیرى است؛ زیرا در این سوره – که تنها پنج آیه دارد – سه بار «لیلة القدر» تکرار شده است و این نشانه اهتمام ویژه قرآن به مسئله اندازه‏گیرى در آن شب خاص است. مرحوم کلینى در کافى از امام باقر علیه السلام نقل مى‏کند که آن حضرت در جواب معناى آیه «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ» فرمودند: «آرى شب قدر، شبى است که همه ساله در ماه رمضان و در دهه آخر آن، تجدید مى‏شود. شبى که قرآن جز در آن شب نازل نشده و آن شبى است که خداى تعالى درباره‏اش فرموده است: «فیها یفرق کل امر حکیم؛ در آن شب هر، امرى با حکمت، متعین و ممتاز مى‏گردد.» آنگاه فرمود: «در شب قدر، هر حادثه‏اى که باید در طول آن سال واقع گردد، تقدیر مى‏شود؛ خیر و شر، طاعت و معصیت و فرزندى که قرار است متولد شود یا اجلى که قرار است فرارسد یا رزقى که قرار است برسد و … .»(15)

پى‏نوشت ها: 1- قاموس قرآن، سید على اکبر قرشى، ج ‏5، ص 246 و 247 . 2- همان، ص 248. 3- المیزان، سید محمد حسین طباطبایى، ج‏12 ص 150 و 151. 4- همان، ج‏ 19، ص 101. 5- انسان و سرنوشت، شهید مطهرى، ص 52. 6- المحاسن البرقى، ج‏1، ص 244. 7- بحار الانوار، ج ‏5، ص 122. 8- المیزان، ج ‏19، ص 101 – 103 9- انسان و سرنوشت، ص 53 10- همان، ص 55 و 56 11- اقبال الاعمال، سید بن طاووس، تحقیق و تصحیح جواد قیومى اصفهانى، ج‏1، ص 312 و 313 و 374 و 375 . 12- الکافى، کلینى، ج ‏4، ص 157 . 13- المراقبات، ملکى تبریزى، ص، 237 – 252 14- الکافى، ج‏1، ص 248 15- المیزان فى تفسیر القرآن، ج 20، ص، 382/ بحث روایى ذیل سوره مبارکه قدر.