چیستی کلام جدید (1)
مسائل فلسفه دین را به دو دسته تقسیم مىکنند: 1. مسائل درون دینى 2. مسائل برون دینى
مسائل درون دینى یعنى مسائلى که متدینان به ادیان و مذاهب به آنها اعتقاد دارند و به کتابهاى مقدس ادیان مستندند. البته، فیلسوف دین از میان این مسائل، به عناصر مشترک بین ادیان مىپردازد. بخشى از مسائل درون دینى عبارتند از: اعتقاد به موجودى فراتر از ماده و مادیات، جاودانگى روح، آفرینش موجودات از عدم، ماهیت روح، هدفمند بودن جهان، وحى، مسأله شد و مانند آنها. مسائل برون دینى امورى است که در کتابها و متون مقدس دینى، چیزى درباره آن یافت نمىشود و باید از خارج درباره آن اندیشید و جهتگیرى کرد. از مباحث برون دینى فلسفه دین، که در بیرون دین متولد مىشود و در اختیار فیلسوف دین قرار مىگیرد، مىتوان به این مسائل اشاره کرد: تعریف دین، منشأ دین، گوهر دین، کثرتگرایى دینى، رابطه علم و دین، زبان دین، رابطه دین و فرهنگ و مسأله تحقیقپذیرى.[1] معرفتشناسى دینى: معرفتشناسى دینى گرچه یکى از مباحث مهم فلسفه دین به شمار مىرود، اما برخى برآنند که معرفتشناسى دینى یکى از انواع معرفتشناسى خاص (در مقابل معرفتشناسى عام و مطلق) و در کنار سایر علوم دینشناسى، زیر مجموعه دینپژوهى جدید (به معناى عام کلمه) قرار گرفته است. واژهمعرفتشناسى،ترجمهاپیستمولوژى (Epistemology) است که آن نیز از کلمه “Episteme” در لغت و زبان یونانى، اخذ شده است. کلمه «Episteme» را در زبان انگلیسى به «Knowledge» و در زبان عربى به «علم» ترجمه کردهاند.[2] در دائرهالمعارف پل ادواردز، معرفتشناسى چنین تعریف شده است: «معرفتشناسى یا نظریه معرفت، آن شاخهاى از فلسفه است که به بررسى ماهیت و حدود معرفت، پیشرفتها و مبانى آن مىپردازد و قابلیت اعتماد بر ادعاهاى معرفتى را مىسنجد.»[3] آلوین پلانتینگا، معرفتشناس و فیلسوف دین و معاصر، درباره معرفتشناسى دین مىگوید: «مىتوان از بحثهاى معرفتشناسى درباره دین انتظار داشت که به این مسأله بپردازند که آیا مىتوانیم به باورهاى دینى، معرفت داشته باشیم یا نه.»[4] معرفتشناسى یکى از مباحثى است که تأثیر مهمى بر سایر مباحث فلسفه دین نهاده است. به طور کلى، معرفتشناسى از امکان معرفت بشرى، ابزارهاى آن و چالشهایى که در این زمینه وجود دارد بحث مىکند. البته، گرایشهاى متعددى هم بر آن حاکم است. بیشتر مباحثى که در فلسفه دین مطرح مىشود، مرتبط و مبتنى بر مبانى خاص در حوزه معرفتشناسى است. براى مثال، در بحث رابطه عقل و دین، گرایشهاى متعددى وجود دارد. یکى از این گرایشها، ایمانگرایى یا فیدئیسم است. در این زمینه مىتوان به عقاید و نظرات کرکگارد و ویتگنشتاین، از فلاسفه و متکلّمان قرن حاضر، اشاره کرد. بر اساس رویکردى که آنها ارائه مىدهند، عقاید دینى قابل توجیه و ارزیابى عقلانى نیستند. آنها به طور کلى در مورد صدق گزارههاى دینى، که پیوند نزدیکى با مباحث معیارهاى صدق، که در معرفتشناسى بحث مىشود، دارد معیار خاصى ارائه مىدهند. آنان در حوزه معیارهاى صدق، میان حوزه گزارههاى دینى و سایر حوزههاى علوم بشرى تفکیک قایل مىشوند.[5] علاوه بر ایمانگرایى، رویکردهاى دیگرى نیز در معرفتشناسى دینى وجود دارد. از جمله آنها مىتوان رویکرد «الهیات طبیعى»، «توجیه بر اساس استدلالهاى برگرفته از تجربه دینى» و «معرفتشناسى اصلاح شده» را نام برد. 7. کلام جدید در مورد تعریف علم کلام، وفاقى بین اندیشمندان و متکلّمان وجود ندارد. هریک نسبت به روش، موضوع و یا غایت آن تعریف خاصى ارائه کردهاند. شاید بتوان آن را به علمى که متکفل دفاع عقلانى از اعتقادات دینى است، تعریف کرد. مقصود از «عقلانى» معنایى موسع است، به طورى که استناد به نقل را نیز، در صورتى که اصل استناد توسط عقل، تصحیح و توجیه شده باشد، شامل مىشود. مقصود از «دفاع»، امرى است اعم از «اثبات»، «تقویت»، «توجیه»، «تبیین» و «تفسیر» مفاهیم دینى.[6] درباره ماهیت کلام جدید و نسبت آن با کلام قدیم، آراى مختلفى در باب چیستى این علم مطرح شده است. واژه «کلام جدید» چند سالى است که در ادبیات مذهبى ما رواج پیدا کرده است. نخستین اثرى که در این زمینه، ترجمه و منتشر شد، کتاب «علم کلام جدید» اثر شبلى نعمانى (1274ـ1332ه.ق) مىباشد. بعدها این واژه توسط استاد علامه شهید مطهرى به کار گرفته شد و سپس در میان دانشوران رواج پیدا کرد. تلقّىهاى مختلف از اصطلاح کلام جدید در بین دانشوران ما، آن را در هالهاى از ابهام قرار داده است. پرسش محورى که در این زمینه مطرح است، این است که آیا کلام جدید تفاوتى ماهوى با کلام قدیم دارد و به عنوان علمى جدید به شمار مىرود، یا آنکه پسوند جدید صرفا به وجود مسائل و پرسشهاى نوین در حوزه اندیشه کلامى اشارت دارد، بىآنکه دلالتى بر تغییر ساختار علم کلام و تولد علمى جدید داشته باشد؟ دیدگاههاى گوناگون در رابطه با تجدد کلام جدید را مىتوان به دو دسته کلى تقسیم کرد: در دسته اول کسانى قرار دارند که منکر علمى به نام کلام جدید هستند، بلکه آن را در ادامه کلام سنتى دانسته که در ضلعى از اضلاع تجدد یافته است. البته، هریک از قایلان به این دیدگاه، تقریرى مختلف از آن دارند. دسته دوم کسانى هستند که کلام جدید را دانشى کاملاً نوین دانستهاند که جز اشتراک لفظى، نسبتى دیگر میان آن و کلام جدید متصور نیست. اما در این میان، قول دیگرى هم هست که از کلام جدید به عنوان نظام جدید کلامى یا هندسه معرفتى جدید کلام یاد کرده است؛ یعنى کلام جدید هویتا (و نه بر حسب اشتراک لفظ) کلام است که در همه اضلاع و ابعاد معرفتى خود تجدد یافته است. 1. انکار کلام جدید تقریر اول (مسائل جدید) تقریر نخست، که نظریه غالب هم مىباشد، تجدد را وصف مسائل کلامى دانسته است؛ بدین معنا که در گذشته کلام بیشتر با مسائلى در حوزه خداشناسى و معادشناسى روبه رو بوده است، ولى امروزه مباحث بیشتر به قلمرو انسانشناسى و دینشناسى نظر دارند.[7] «… چون درگذر طبیعى زمان، مسائل و پرسشها نو مىشوند، علم کلام نیز به لحاظ مسائلش چهرهاى نو مىیابد.»[8] بنابراین، کلام جدید، مسائل جدید کلامى است و تسمیه کلام جدید بر این مبنا، از باب تسمیه شیئى به اسم مهمترین ویژگى و جزء آن مىباشد. تقریر دوم (محتوا، مبنا و روش جدید) تقریر دوم علاوه بر اینکه تجدد در محتوا و مسائل را مانند تقریر اول مىپذیرد، تحول و تجدد در مبنا و روش را نیز قبول مىکند، ولى با تقسیم کلام به قدیم (سنتى) و جدید مخالفت مىورزد. «اگر ملاک جدید بودن، پدید آمدن سه محور اصلىِ محتواى تازه، مبناى تازه و روش جدید باشد، در این صورت چه کسى تضمین مىکند در آینده نزدیک یا دور، مسائل تازه، مبانى تازه و روش تازه عرضه نشود؛ آن مىشود اجدّ، این مىشود جدید، یا آن مىشود جدید، این مىشود قدیم، این ضابطهاى نخواهد داشت.»[9] بنابراین، باید همانند علم فقه (که نه تنها در مبانى و اصول و ضوابط کلى اختلاف هست، بلکه در منابع مهم اختلاف وجود دارد)، عمل کنیم و چنانچه فقها را به فقهاى متقدّم و متأخّر تقسیم مىکنند و نه علم فقه را، متکلّمان را هم به متقدّمین و متأخّرین تقسیم کنیم. تقریر سوم (موضوع) بر اساس این تقریر، کلام جدید عمدتا در موضوع تغییر یافته است. کلام سنتى به همه گزارههاى موجود در متون مقدس دینى و مذهبى نمىپرداخته، بلکه گزارههاى ناظر به ارزش را یکسره از حوزه بحث خود بیرون کرده است. حتى همه گزارههاى ناظر به واقع را هم مورد بحث و نظر قرار نمىداد… اما آنچه امروزه در فرهنگ غرب تحت عنوان کلام یا به تعبیر دقیقتر «الهیات» (Theology) محل بحث و نظر است، تقریبا همه گزارههاى موجود در متون مقدس را شامل مىشود، اعم از اینکه ناظر به واقعاند و یا اینکه ناظر به ارزشاند.[10] تقریر چهارم (روش) این نظر هم کلام جدید را دنباله کلام قدیم مىداند که از نظر موضوع باهم تفاوتى ندارند.[11] البته، روشهاى جدیدى در کلام و دینپژوهى جدید باب شده است که یکى از مهمترین آنها، شیوه یا رهیافت پدیدارشناسى است که اوتو و فان درلیو والیان و دیگران به کار مىبرند. ولى این موجب نشده است که کلام به دو بخش یا دو دوره قدیم و جدید تقسیم شود. تقریر پنجم (ابزار و شبهات جدید) در این دیدگاه، کلام در سه محور مهم تحول و دگرگونى پیدا کرده است: شبهات جدید کلامى، سلاحهاى جدید و وظایف جدید. بنابراین، کلام جدید دنبال کلام قدیم است و اختلاف جوهرى با آن ندارد.[12] ارزیابى اجمالى دیدگاه نخست نظریه حصر تجدد کلام در یکى از اضلاع آن مانند: موضوع، روش و… به خصوص نظریه غالب، یعنى تجدد در مسائل، از جهات گوناگون قابل نقد و بررسى است که در اینجا فقط به طرح چند نکته پیرامون مهمترین این اقوال، یعنى تحول در مسائل، مىپردازیم: 1. سرّ رواج این تصویر از کلام جدید، این است که نخستین مواجهه فرد با کلام جدید، از طریق مواجهه با مسائل نوین است. اما توقف در این مواجهه و عدم توجه به سایر ابعاد معرفتى کلام جدید و غافل ماندن از لوازم معرفتى مسائل نوین کلامى، موجب افتادن در دام مغالطه کنه و وجه مىگردد و اثرى جز قطع همزبانى و همدلى با مخاطب نخواهد داشت.
گردآورنده:محمدحسین قاسمی شیری پی نوشت [1] . اچ. پى. آون، دیدگاهها درباره خدا، ترجمه حمید بخشنده، مقدمه مترجم، ص 13 [2] . محمد لگنهاوزن، معرفتشناسى، پیشینه و تعاریف (میزگرد)، ذهن، ش 1، ص 6 [3] . دیویدهاملین،تاریخمعرفتشناسى، ترجمهشاپوراعتماد،ص 1 [4] . جستارهایى در فلسفه دین، ص 41 [5] . ابوالفضل ساجدى، میزگرد فلسفه دین، معرفت، ش51،ص11 [6] . صادق لاریجانى، اقتراح درباره کلام، نقدونظر، ش 9، ص 16 [7] . جعفر سبحانى در کتاب مدخل مسائل جدیددرعلمکلامبه این نظرقایل هستند. به نقلازعبدالحسینخسروپناه،کلام جدید، ص 18 [8] . صادق لاریجانى، «میزگرد ماهیت کلام جدید و فلسفه دین»، بخش دوم، روزنامه اطلاعات، ش 20816، ص 7 [9] . عبداللهجوادىآملى،علمالکلامالجدید،قضایاالسلامیه،الاجتهاد و التجدید،(2)،العدد الخامس، ص 191 و نیز قبسات، ش 2، ص 63 [10] . مصطفى ملکیان، اقتراح، نقد و نظر، ش 2 ،ص 35 [11] . بهاءالدین خرمشاهى، «پرسش و پاسخى چند پیرامون مبادى کلام جدید»، کلام جدید در گذر اندیشهها…، ص 220 و نیز ر.ک: خرمشاهى، سیر بى سلوک [12] . قبض و بسط تئوریک شریعت، ص 78