قرائت هاى مختلف از دین (1)


قرائت هاى مختلف از دین (1)


مراد از دین ـ در این نوشتار – متون مقدس دینى است و منظور از قرائت هاى مختلف از دین، برداشت هاى متفاوت از متون دینى مانند قرآن و سنّت در اسلام، عهدین در مسیحیت، عهد عتیق و تلمود در یهود، اوپانیشادها در هندو، اوستا در زردشت و…. البتّه باید توجه داشت که مراد از متن دینى تنها متن نوشتارى نیست; گفتار و سیره ى عملى پیشوایان دین نیز از متون دینى شمرده مى شود. با این مطلب روشن مى شود که پلورالیسم دینى ناظر به کثرت ادیان است; ولى قرائت هاى مختلف از دین، به کثرت برداشت ها از دین واحد نظر دارد و هم چنین این بحث، هیچ ارتباطى با مسئله قراء سبعه در علوم قرآن ندارد. فرهنگ جوامع اسلامى، فرهنگ دینى و دین آن ها نیز برگرفته از متون دینى است; بر این اساس، فرهنگ مسلمانان، متن محور است و متون دینى آن ها نقش مهمّى در شکل دهى و محتوا دهى فرهنگ اسلامى دارد; بر این اساس هرگونه نظریه پردازى در زمینه ى فرآیند تفسیر متون دینى، در فرهنگ جامعه تأثیر مستقیمى دارد. گرایش هاى متفاوت در هرمنوتیک و نقد ادبى و نیز مناهج تفسیر در علوم قرآن، در فهم متون تأثیر جدى دارند. مسئله ى امکان قرائت هاى مختلف از دین نیز از دستاورد روى کردهاى جدید در هرمنوتیک نوین است که از سوى هایدگر، گادامر، دریدا و پل ریکور مطرح گردیده است. اختلاف برداشت ها و فهم ها از متون دینى به ویژه از سوى عالمان دینى، متکلّمان، حکما، محدثان، فقها و مفسّران واقعیت انکار ناپذیر و پدیده اى آشکار است و این تعدد فهم ها تنها در متون دینى نمایان نیست; در متون ادبى نیز برداشت هاى متفاوتى از ادیبان و شاعران و نثرگویان ظاهر مى گردد. وجود دو نحله ى مخطئه و مصوبه در میان علماى اصول فقه شیعه و اهل سنّت نیز گویاى ادعاى پیشین است. حال، پرسش مهم در این باره این است که چرا با وجود اختلاف قرائت ها و برداشت ها از متون دینى و غیر دینى که منشأ فرقه ها و نحله ها و ملت هاى گوناگون شده است و تحولات عظیم تاریخى و اجتماعى و فرهنگى و علمى بر جاى گذاشته، نسبت به عنوان قرائت هاى مختلف از دین، این همه حساسیت وجود دارد؟ اگر مسئله ى قرائت هاى متعدد، واقعیتى انکار ناپذیر است، پس چرا در این مسئله، موافقان و مخالفانى ظاهرشده اند؟ و هم چنین، چرا این مسئله به عنوان یکى از پى آمدهاى هرمنوتیک مدرن و هرمنوتیک فلسفى تلقى مى گردد؟ و اصولا اختلاف برداشت ها از متن واحد، چگونه پدید مى آیند؟ و آیا این اختلاف ها زدودنى اند یا نازدودنى؟ به نظر نگارنده، سرّ اختلاف عالمان و فیلسوفان در مسئله ى قرائت هاى مختلف از دین و حساسیّت آن ها در دو نکته نهفته است: نخست آن که عالمان اسلامى، اختلاف فهم و برداشت از دین را به صورت موجبه ى جزئیه مى پذیرند و در مقابل به معارف، اندیشه ها و فهم هاى ثابت از دین نیز اعتراف مى کنند; ولى مدافعان هرمنوتیک فلسفى و مدرن، مسئله ى قرائت هاى مختلف از دین را به صورت موجبه ى کلیه و نسبت به تمام باورها و گزاره هاى دینى مى پذیرند. دوم این که عالمان اسلامى، با فرض پذیرش اختلاف قرائت و فهم، به وجود معیار سنجش فهم صحیح از سقیم و سره از ناسره فتوا مى دهند و فرآیند فهم صحیح را تبیین مى کنند و روش تفسیر عالمانه را از روش تفسیر به رأى تفکیک مى نمایند; ولى طرف داران هرمنوتیک فلسفى علاوه بر نسبیت فهم دینى، به نسبیت روش شناسى فهم دینى و نفى روش تفسیرى صحیح و نفى معیار سنجش فهم صحیح از سقیم حکم مى رانند. بنا بر این، نزد طایفه ى اوّل هر متنى قابلیت هر نوع تفسیر و فهم را ندارد; علاوه بر این که هر تفسیرى صحیح و قابل پذیرش نیست; ولى نزد طایفه ى دوم، هر متنى قابلیت هر نوع تفسیر و فهم را دارد و تقسیم تفسیر و فهم به صحیح و سقیم نیز ناتمام است. مؤلّف محورى و مفسّر محورى سرّ این که این دو طایفه از یک دیگر متمایز شده اند، این است که عالمان اسلامى در تفسیر متون دینى، مؤلّف محورند و عالمان هرمنوتیک فلسفى، مفسّر محور. نمودار ذیل نشان مى دهد که هر متنى با مؤلّف و مفسرش ارتباط مستقیم پیدا مى کند و تفسیر و فهم از متن نیز با دو رویکرد مؤلّف محورى و مفسّر محورى تمایز و تفاوت مى یابد. مؤلّف محور، تمام تلاش خود را مى کند که به مراد و خواسته ى مؤلّف و سازنده ى متن دست یابد; به همین جهت به دنبال زمینه و قراین حالیه و مقالیه اى است که مراد مؤلّف را بهتر کشف کند و با توجه به این که گوهر دین دارى و عبودیت، مطابقت اعمال بندگان با خواسته هاى شارع مقدس است، به ناچار باید در مطابقت فهم مفسّر با مراد مؤلّف نهایت کوشش را داشته باشیم; بدین ترتیب نباید تفسیر قرآن و سنّت پیشوایان دین را با تفسیر متون ادبى یک سان پنداشت; زیرا اگر به فرض مراد فلان شاعر و نویسنده ى معمولى کشف نگردد، مشکل چندانى پیش نمى آید; ولى سعادت و شقاوت، ثواب و عقاب، هدایت و ضلالت آدمیان به فهم صحیح و ضابطه مند متون دینى است مگر این که قاصراً دچار فهم غلط گردد. بر این اساس، مؤلّف محوران، از تفسیر به رأى و دخالت ذهنیت و پیش فرض و پیش دانسته هاى خود در فرایند فهم پرهیز مى کنند; زیرا تفسیر به رأى را جایز نمى شمارند و هیچ گاه تطبیق و تحمیل آراى خود بر متون دینى را جاى گزین تفسیر نمى کنند. این طایفه براى رسیدن به مراد متکلّم به عناصرى چون قواعد زبان متکلّم (مثلا قواعد زبان عربى نسبت به متون اسلام) و قواعد زبان شناختى (مانند قانون عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبیّن و…) و قراین حالیه و مقالیه و شأن نزول ها و معانى عصر نزول تمسک مى جویند. در مقابل مؤلّف محوران، مفسّر محورانند که اولا، مؤلّف را مرده مى پندارند و تفسیر را بازى معنایى و فهم را ترکیب افق معنایىِ متن با افق معنایى مفسّر تلقى مى کنند. بدین ترتیب، شخص مفسّر در صدد کشف مراد مؤلّف و صاحب اثر نیست و آن را در فرآیند فهم دخالت نمى دهد; ثانیاً، مفسّر محورانى چون هایدگر، گادامر، دریدا و ریکور، بر تأثیر خواسته ها، انتظارات، پیش دانسته هاى مفسّر بر فهم تأکید مىورزند. و اصولا قوام فهم را به رکن افق معنایى مفسّر مى دانند; بنا بر این هر تفسیرى، تفسیر به رأى است و اصولا تفسیرى بدون دخالت رأى وجود ندارد; ثالثاً، حقیقت فهم و تفسیر، نه راه پیدا کردن به ذهنیت صاحب اثر، بلکه امتزاج افق معنایى متن با افق معنایى مفسّر است. از توضیحات فوق، روشن مى گردد که اولا چرا مؤلّف محور، اختلاف برداشت ها را به صورت موجبه ى جزئیه و مفسّر محور، اختلاف برداشت ها را به صورت موجبه ى کلیه مى پذیرد و ثانیاً، چرا مؤلّف محور، معیار سنجش فهم و تفسیر صحیح از سقیم را مى پذیرد ولى مفسّر محور به نسبیت فهم دینى و معرفت دینى گرایش دارد؟ و ثالثاً، مبناى حساسیت و اختلاف عالمان اسلامى نسبت به مسئله ى قرائت هاى مختلف از دین روشن مى شود; زیرا مفسّر محور، در فرآیند تفسیر محصور به حصار ضوابط و روش هاى خاص تفسیر نیست و امکان تنوع قرائت را تا بى نهایت مفروض مى دارد; ولى مؤلّف محور، به ضوابط تفسیر معتقد است و براى قرائت ها نیز محدودیت قائل است. محور; مؤلّف یا مفسّر؟ و امّا حقّ مطلب چیست؟ و از میان دو روى کرد مؤلّف محورى و مفسّر محورى باید به کدام یک رو آورد؟ حقّ مطلب در پذیرش روى کرد مؤلّف محورى نهفته است; زیرا گرچه شالوده شکنى، اسلوب شکنى و تفسیرهاى متعدد ممکن است ولى مطلوب نیست; زیرا هدف از فهم و فرآیند آن، کشف مراد و مقصود و ما فى الضمیرِ مؤلّف است و این غایت نگرى نسبت به تمام متون، به ویژه متون دینى حایز اهمیّت است. کسى که به مطالعه ى اسفار ملاصدرا یا شفاى بوعلى مى پردازد، در صدد کشف دیدگاه فلسفى ملاصدرا یا بوعلى است; مى خواهد بداند آیا صدرالمتألهین یا ابن سینا مدافع مسئله ى اتحاد عالم و معلوم یا حرکت جوهرى بوده اند یا نه؟ بر این اساس، در کشف مراد او از قواعد زبان شناختى، سندشناختى، شخصیت شناختى و حتّى شناخت تاریخ و جغرافیاى مؤلّف بهره مى برد; چون در ذهن مؤلّف، معانى متعدد و متناقض و بى نهایت نبوده است، پس قرائت هاى متعدد و متناقض نارواست و معانى متحمل یک متن بسیار محدود است. حال اگر دچار فهم هاى متضاد و متناقض شدیم، باید با معیار منطقِ فهم، به تمییز قرائت صحیح از سقیم اقدام نماییم. نکته ى قابل توجه دیگر این که متون نوشتارى و گفتارى، از آن رو که حاوى و حامل معنا هستند، در کشف مراد متکلّم، مفسّر را یارى مى دهند; به ویژه متنى که از زبان حکیم و عالم به لغت صادر شود، بى شک آن را در معناى موضوع یا معهود آن به کار مى برد و در غیر این صورت از قراین استفاده مى کند. نقش پیش دانسته ها در تفسیر اگر کسى اشکال کند که هیچ مفسّرى بدون پیش دانسته و با ذهن خالى به سراغ متن نمى رود و فهم را اصطیاد نمى کند و لااقل علم به لغت و قواعد زبان شناختى و ادبیات و معانى الفاظ در کشف معناى متن ضرورت دارد; پاسخ مى دهیم که پیش دانسته ها بر سه دسته اند: نخست، پیش دانسته هایى که هم چون چرخ و ریسمان نسبت به استخراج آب از چاه به مفسّر در کشف مراد مؤلّف مدد مى رسانند. این ها مقدمات استنطاق و پیش دانسته هاى استخراجى اند; و دوم، پیش دانسته هایى که زمینه ساز طرح پرسش از متن اند، ولى پاسخى را به متن تحمیل نمى کنند.

نویسنده:عبدالحسین خسروپناه پی نوشت کلام جدید با رویکرد اسلامی