اخلاق و عرفان


عالی ترین هدف بعثت پیامبر در قرآن چیست؟


هدف بعثت پیامبر در قرآن عالی ترین هدف بعثت پیامبر در قرآن چیست؟ پیامبران گرامی اهداف متعددی داشتند که به نظر می رسد هدایت مردم به سوی کمال و اقامه عدل و قسط در همه زمینه ها، از عالی ترین اهداف آنها باشد. توضیح الف- از عالی ترین اهداف بعثت پیامبر (ص) این بود که راه هدایت را به مردم نشان داده و آنها را به سوی کمال و سعادت حقیقی سوق دهد. انسان ها بدون انبیائ و وحی، نمی توانند راه سعادت را پیدا نمایند. زیرا شناختهای عادی و متعارف انسانها که از همکاری حس و عقل، بدست می آید هر چند نقش مهمی را در تأمین نیازمندیهای زندگی، ایفاء می کند اما برای باز شناختن راه کمال و سعادت حقیقی در همه ابعاد فردی و اجتماعی، و مادی و معنوی، و دنیوی و اخروی، کافی نیست و اگر راه دیگری برای رفع این کمبودها وجود نداشته باشد هدف الهی از آفرینش انسان، تحقق نخواهد یافت. با توجه به به این مساله ، به این نتیجه می رسیم که مقتضای حکمت الهی این است که راه دیگری ورای حس و عقل برای شناختن مسیر تکامل همه جانبه، در اختیار بشر، قرار دهد تا انسانها بتوانند مستقیماً یا با وساطت فرد یا افراد دیگری از آن، بهره مند شوند. و آن همان راه وحی است که در اختیار انبیاء (علیهم السلام) قرار داده شده و ایشان بطور مستقیم، و دیگران بوسیله ایشان، از آن بهره مند می شوند و آنچه را برای رسیدن به سعادت و کمال نهائی، لازم است فرا می گیرند.(ر.ک: آیت الله مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص 178) ب – از دیگر اهداف عالی پیامبر صلّی الله علیه و آله اقامه عدل و قسط است. «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَأَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَالْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیْهِ بَأْس شَدِید وَمَنافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللّهَ قَوِىّ عَزِیْز== ما پیامبران خود را با دلایل روشن (برای هدایت مردم) فرستادیم و همراه آنان میزان (مقیاس سنجش حق و باطل) نازل کردیم تا مردم اصول عدالت را به پا دارند، و آهن را آفریدیم، که در آن قدرت بزرگ و منافعی برای مردم هست و اینها برای این است که آنهایی را که خداوند و پیامبران او را نادیده یاری می کنند مشخص سازیم. خدا توانا و با قدرت است» (الحدید ، آیة 25) می دانید پیامبران و سفرای آسمانی برای چه منظوری برانگیخته شده اند آیا هدف از بعثت آنها فقط این بود که مردم را به خداپرستی دعوت کنند و بت پرستی را بکوبند یا هدف این بود که در هر عصری به بربریت و جاهلیت خاتمه دهند و تمدن صحیح انسانی به وجود آورند و یا مردم را به یک سلسله اصول اخلاقی و مقررات اجتماعی آشنا سازند، تا مردم روابط زندگی خود را روی آن اصول استوار نمایند. در پاسخ این سؤالات باید گفت پیامبران برای یک هدف جامع تر و کلی تر از آن چه گفته شد برانگیخته شده اند و هرکدام از اهداف نامبرده، جزئی از آن هدف وسیع وکلی اند. و این هدف کلی ووسیع، همان برقراری عدل و تعادل در تمام شؤون فردی و اجتماعی زندگی بشر است و این هدف به یک معنا زیربنای تمام اهداف دیگر و درخت تناوری است که بقیه، شاخه هایی از آن هستند و همگی از این نقطه سرچشمه می گیرند و به یک معنا، جامع میان همه آنهاست و انحراف از خداپرستی و یا انحراف از تمدن صحیح انسانی و اصول اخلاقی و مقررات اجتماعى، همگی انحراف از اعتدال و اقامه عدل و داد می باشد. در آیه مورد بحث، این هدف وسیع با الفاظ (اقامه قسط) بیان شده است و (قسط) به معنای تقسیم و تقسیط و پخش می باشد؛ یعنی هرچیزی را در جای خود به کار بردن و هر شی‏ء را در محل شایسته خود قرار دادن، چنان که از مدت ها پیش عدل را نیز به همین معنا تفسیر کرده اند و گفته اند: «العدل یضع الأشیاء موضعها؛ عدالت این است که هر چیزی در جای خود قرار بگیرد و نظمی که شایسته هر موجودی است به وجود آید» بنابر این هدف پیامبران تنها عدالت در دستگاه دادگستری و محاکم قضائی نیست، بلکه عدالت در دادگستری و بررسی پرونده های حقوقی و جزائی یکی از شاخه های عدل اجتماعی است. هدف پیامبران این است که، عدالت در تمام شؤون زندگی مراعات شود: عدالت در محیط تعلیم و تربیت، در محیط دادگسترى، در محیط کسب و کار، در روابط زناشویی و در کلیه امور فردی و اجتماعى، حتی در امور روحی وروانی و مسائل مربوط به عبادت و پرستش و در آن چه بشر در زندگی خود با آن روبه رو ست؛ مثلاً این که پیامبران، به خداپرستی دعوت و با بت پرستی مبارزه نموده اند از این جهت است که خداپرستی یکی از شاخه های عدالت و بت پرستى، انحراف از جاده عدالت و مصداق ظلم و ستم به ساحت مقدس کبریایی است؛ زیرا پرستش، حقّ مسلم و انحصاری اوست و سلب این حقّ مسلم از وی و پرستش مصنوعات او، عملاً انحراف از اصل عدالت به شمار می رود و لذا می فرماید:«… إنَّ الشِّرْکَ لَظُلْم عَظِیم== شرک و دوگانگی ستمی بزرگ است»( لقمان، آیة 13) (ر.ک:http://www.tebyan-zn.ir) در پایان چند نمونه از آیات را را که اهداف متعدد پیامبران را ذکر کرده است؛ نقل می کنیم که مطالعه انها نیز می تواند مفید باشد: 1ـ تعلیم و تزکیه مردم هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الأُْمِّیینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَکیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکتابَ وَ الْحِکمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ(جمعه/2) 2ـ ایجاد قسط و عدل لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکتابَ وَ الْمِیزانَ لِیقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ[حدید/25.} 3-آزادی انسان ها از قید اسارت وَ یضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأَْغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیهِمْ[اعراف/157} 4ـ رفع اختلافات مردم کانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکتابَ بِالْحَقِّ لِیحْکمَ بَینَ النّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ(بقره/213) 5ـ تشویق و تهدید انسان ها وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلاّ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ[انعام/48}


ضرورت خودشناسی


در کتاب های علوم انسانی و روایات اسلامی بر خود شناسی تاکید زیادی شده است، دلیل این همه تاکید چیست، چرا راه کمال انسان از خود شناسی آغاز می شود؟ پاسخ: ضروری ترین شناخت برای انسان ، شناخت او در زمینه بینش است . آگاهی های بینشی خط سیر اساسی انسان در زندگی را به او می آموزد . اینکه از کجا آمده و به سوی چه مقصدی در حرکت است . و اکنون باید برای فردای خود که در پیش روی اواست، چه راهبردی داشته باشد. علی (ع) در روایتی فرموده است : خدای رحمت کند کسی را که بداند از کجا است و در کجا است و به سوی کجا است. (رحم الله من عرف من این و فی این و الی این). اگر بر این سه سوال که از مبدا، جهان و معاد است، دو سوال دیگر را نیز بیفزاییم ؛ یعنی سوال از خود که من کیستم وسوال از روش زندگی که چگونه باید زندگی موفقیت آمیزی داشته باشم، در مجموع به پنج سوال می رسیم که سوالهای اساسی ،کلی و فلسفی زندگی انسان هستند، سوالهایی که بیان گر بینش و آگاهی او نسبت به خود، مبدا هستی، جهان و زندگی ، معاد و سرنوشت و دین هستند. انسان در ابتدای زندگی خود در غفلت و بی خبری بسر می برد و نیاز به چیزی دارد که او را از خواب غفلت بیدار نماید . آگاهی های بینشی که همان آگاهی های اساسی و فلسفی زندگی هستند، انسان را از خواب غفلت بیدار و او را در جهت رسیدن به اهداف آفرینشی و نهایی زندگی، به حرکت در می آورد. خود آگاهی: ازمیان شناخت های اساسی و بینشی، شناخت خود یا به تعبیری انسان شناسی از موقعیت ویژه ای برخوردار است. حرکت انسان در مسیر تکامل و قرب به خدای از خود شناسی آغاز میشود. انسان تا با خودش آشنا نشود و از استعداد بی نهایت و ارزش فوق العاده جوهر انسانی خود آگاه نگردد ، حرکت جدی و پیگیرانه ای را در جهت شکوفایی نیروهای نهفته در خود سامان نمی دهد و خط سیر درستی را در زندگی نخواهد داشت. تقریبا همه چیز از شناخت انسان و موقعیت با ارزش او در جهان هستی شروع می شود. اولین و پر فایده ترین دانستنی برای انسان، شناخت خود است . شناختی که بدون آن هیچ چیزی به درستی برای انسان شناختنی نیست و هیچ برنامه ای مفید فایده وموثرنمی باشد. حتی شناخت خدا، از شناخت انسان آغاز می شود. به طور کلی انسان را دو گونه شناخت است .شناخت درون و شناخت بیرون . برای شناخت بیرون از شناخت درون باید آغاز نمود. بدون شناخت درون، شناخت بیرون چندان حقیقی و موثر نیست. مشکل دنیای امروز این است که قبل از شناختن جهان با عظمت درون انسان، به شناخت جهان بیرون پرداخت و با تلاش فراوان تمدن با عظمتی را نیز بنا نهاد، ولی بدین خاطر که انسان شناسی اش ضعیف است این تمدن با هویت حقیقی انسان هماهنگی لازم ندارد . و قبل از اینکه بر نفس خویش مسلط شود، تمام توان خویش را برای تسلط بر جهان بیرونی صرف نمود و دلیل درستی هم برای این کارش نداشت و هر چه در این راه پیش رفت از خودش بیشتر دور شد، فاصله گرفت و کم کم به کلی گم شد وبه مرض خود فراموشی دچار شد. تمام بی هویتی انسان امروزی، نتیجه همین انحرافی است که در شناخت پیدا کرد. در عوض اینکه ابتدا خودش را بشناسد که کیست، رفت سراغ جهان که چیست .انسان امروزی حتی کره ماه و خورشید را بهتر از خودش می شناسد. خود شناسی اگر درست انجام شود ، انسان در مسیر درست زندگی قرار می گیرد و در صورتی که ناصحیح باشد ، راه انسان جهت انحرافی به خود می گیرد و از مسیر حقیقی زندگی خارج می شود. همه چیز به تعریف انسان بستگی دارد . باید ببینیم انسان چگونه تعریف می شود. اگر انسان به صورت یک شیئ مادی و طبیعی تعریف شود ، اگر بگوییم انسان یعنی حیوان سخن گو ، زندگی او نیز به صورت یک زندگی طبیعی و حیوانی تعریف خواهد شد و ما در این نوع زندگی چیزی فراتر از طبیعت و پرورش نیروهای طبیعی و حیوانی نخواهیم داشت، ولی اگر انسان به عنوان یک موجود فرا طبیعی و مجرد تعریف شود، آنوقت همه چیز به گونه ای دیگر شکل خواهد گرفت و زندگی او رنگ دیگری پیدا خواهد کرد. در این نوع زندگی علاوه بر طبیعت، بحث تجرد و معنویت نیزمطرح خواهد بود و تکامل انسان نیز در قرب به خدا و هستی تعریف خواهد شد. اهمیت خودشناسى به سبب نتایج آن است، به عبارت دیگر اهمیت خودشناسى به سبب نقشى است که خودشناسى در تحقق کمال انسان دارد، به صورت کلان، فرهنگ و تمدن هر ملتی از نوع نگاه او به انسان تاثیر می پذیرد. در صورتی که بشر در خود شناسی و انسان شناسی دچار انحراف شود و از شناخت حقیقت خود باز ماند، در ساخت و ساز فرهنگی و تمدن جامعه خویش نیز دچار انحراف و سردر گمی خواهد شد. در کتاب «اعجاز روانکاوى‏» نوشته «کارل منینگر» چنین آمده است: «خود آگاهى عبارت از این است که هم از قواى مثبت و مهر انگیز نهاد خود آگاهى داشته باشیم و هم از نیروهاى منفى که موجب نابودى ما مى‏گردد و ما را به خاک سیاه مى‏افکند; ندیده گرفتن قواى منفى یا خوددارى از اشاره به وجود آنها در خودمان یا دیگران، پایه‏هاى زندگى را متزلزل مى‏کند.» (اعجاز روانکاوى، صفحه‏6 ) در کتاب «انسان موجود ناشناخته‏» جمله‏اى آمده است که شاهد خوبى براى بحث ما است; مى‏گوید: «بدبختانه در تمدن صنعتى شناخت انسان مورد توجه قرار نگرفته است، و برنامه زندگى بر وفق ساختمان طبیعى و فطرى پایه‏گذارى نشده است; لذا با همه درخشندگى موجب رستگارى نشده است; پیشرفت علم به دنبال هیچ طرحى صورت نگرفت و (تقریبا) اتفاقى بود … اگر «گالیله‏» و «نیوتن‏» و «لاووازیه‏»، نیروى فکرى خود را صرف مطالعه روى جسم و روان آدمى کرده بودند، شاید نماى دنیاى، امروز فرقهاى زیادى با آنچه امروز است مى‏داشت.» (انسان موجود ناشناخته، صفحه 22 ) و به خاطر این امور است که خداوند یکى از مجازاتهاى هوسبازان متمرد را خودفراموشى قرار داده و به مسلمانان هشدار مى‏دهد که: «و لاتکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون; همچون کسانى که خدا را فراموش کردند و خداوند به سبب آن، آنها را به خودفراموشى گرفتار ساخت، نباشید! و آنها فاسقان (حقیقى) و گنهکارانند.» (سوره حشر، آیه‏19 ) ضرورت شناخت هویت انسانی: گفته شد که انسان و هویت انسانی، اولین و ضروری ترین موضوع شناختنی برای انسان است . دلیل ضرورت آن با توجه به مطالب زیر کاملا آشکار می شود. اول. به لحاظ تکوینی انسان موضوع و هدف آفرینش است و در واقع همه چیزدر آفرینش برای او برنامه ریزی شده است. دوم. به لحاظ تشریعی نیز تمام برنامه های دینی برای انسان تنظیم شده است. همه انبیا برای هدایت ، تربیت و ساختن انسان مبعوث شده اند واز این جهت نیز، انسان موضوع اینگونه برنامه ها است. سوم. موضوع تمامی علوم و معارف، چه الاهی و چه بشری ،انسان است . برخی از علوم اصولا انسانی اند و موضوعشان انسان است و برخی دیگر، گر چه موضوعشان ریاضیات و یا طبیعیات است، ولی در نهایت برای خدمت به انسان و حل مشکلات و رفع نیازهای او پدید آمده اند. چهارم. هدف تمام برنامه ریزی های اجتماعی، ازقبیل تشکیل حکومت و قوای سه گانه و سازمان ها و نهادهای کشوری و لشکری همه برای انسان است . همه کوشش های آدمی در بخش صنعت و کشاورزی و سایر ارگانهای خدماتی و غیره نیز برای رفاه حال انسان بوجود آمده است . پنجم. در بخش معارف ، معرفت خدای از معرفت انسان آغاز می شود و به تعبیری خود شناسی، انسان را به شناخت خدای رهنمون می گردد . در روایات فراوانی از معصومین آمده است: کسی که خودش را بشناسد ، به معرفت رّبش نایل می شود.( من عرف نفسه، فقد عرف ربه) بنابراین ، خدا شناسی نیز فرع بر خود شناسی است و تا کسی خود را نشناسد به این مهم دست نیابد. ششم. در بخش خود سازی فردی نیز اگر کسی بخواهد خویشتن را به صورت انسانی لایق و کارآمد بسازد و انسان کامل شدن را در خویش تمرین نما ید . در ابتدا چاره ای جز این ندارد که خود را به شایستگی بشناسد. خودشناسی پیش درآمد و اولین مرحله ورود به خود سازی است و بدون آن هیچ برنامه ای در زندگی فردی و اجتماعی انسان موفق آمیز نخواهد بود . هفتم. برای ساختن فرهنگ و تمدن نیز شناخت انسان ضروری است . اگر ملتی و امتی تصمیم بگیرند، تمدنی انسانی بنا نهند که کاملا هماهنگ با روحیات انسان باشد، فرهنگی که به تعالی و رشد انسان کمک کند وتمدنی که نشانگر عظمت و همت عالی انسان باشد ، چاره ای جز این ندارد که ابتدا هویت حقیقی انسان را مورد شناسایی و تعریف قرار دهد. هشتم. اهل اخلاق و سلوک همگی بر این اتفاق نظر دارند که قدم اول در سلوک و خود سازی یقظه است. تا انسان در خواب غفلت بسر می برد، در جهت کمال و سعادت خود حرکتی نخواهد کرد، اهمیت خود شناسی بدان خاطر است که قسمت بزرگی از این بیداری که یقظه نامیده می شود، در گرو خود شناسی است ، انسان هنگامی که خویش را می شناسد ، به استعداد بی نهایت خود پی می برد ، جایگاه خویش را در هستی پیدا می کند و به اهمیت هویت انسانی پی می برد، از خواب غفلت بیدار می گردد و حاضر می شود برای رسیدن به آنچه می تواند باشد، از خواسته های نفسانی بگذرد و ریاضت و سختی عبودیت را تحمل کند. نتیجه: تمامی برنامه های زندگی فردی و اجتماعی انسان به طور اصولی باید از خودشناسی و انسان شناسی آغاز شود و تا انسان شناخته نشود ، هیچ گونه برنامه ریزی موفق و نتیجه بخش نخواهد بود. نکته: با توجه به این نکته بسیار مهم است که می توانیم دریابیم، چرا فرهنگ غرب به سوی ابتذال و پوچگرایی رفته و از هویت انسانی خالی شده است . پس از رنسانس و در عصر روشنگری، بعد از اینکه انسان غربی نسبت به معارف دینی و همچنین معارف عقلی بد گمان شد و دچار شک گرایی گردید، به علم و دانش حسی و تجربی روی آورد و در این جهت با تمام قوا و در حد علم زدگی و بی توجهی به معارف الهی به پیش رفت . مشکل غربی ها علاوه بر علم زدگی و بی توجهی به سایر معارفی که هر یک می توانست به انسان در جهت هر چه بهتر و متعادل تر کردن زندگی کمک نماید، این بود که تاخت و تاز در عرصه علم و تجربه را قبل از شناخت عمیق خود آغاز نمود و همین موضوع باعث شد که آنها فرهنگ و تمدنی را بنا نهادند که بی هدف ، پوچ گرا و نا هماهنگ با فطرت و جنبه های انسانی انسان است. ضرورت خود شناسی در روایات امام کاظم(ع) مى فرماید: لازم ترین علم براى تو آن است که تو را به اصلاح قلبت آگاه کند و فساد آن را ظاهر نماید. نقطه شروع در تحصیل معارف الهى, خودشناسى است. انسان باید حقیقت خود را که همان گوهر ربانى اوست و از آن به (من) و روح و حقیقت انسانى یاد مى شود, شناسایى کند, چرا که تسامح در این امر, زیانکارى است. دانش نفست نه علم سرسرى است گر به حق دانا شوى دانى که چیست در آموزه های اسلامی، بحث خود شناسی بسیار مورد تاکید قرار گرفته و معرفت نفس به عنوان نافع ترین شناخت های انسان وسر آغازی برای سیر و حرکت او به سوی خدا شناسی و قرب به ذات هستی، مطرح شده است. در این باره روایات فراوانی وجود دارد که به پاره ای از آنها اشاره می شود. 1- در حدیثى از امیرمؤمنان على علیه السلام مى‏خوانیم: (نال الفوز الاکبر من ظفر بمعرفة النفس) کسى که خود را بشناسد، به سعادت و رستگارى بزرگ نایل شده است!» (غرر الحکم، حدیث، 9965) 2- و در نقطه مقابل آن چنین مى‏فرماید: (من لم یعرف نفسه بعد عن سبیل النجاة وخبط فى الضلال و الجهالات) کسى که خود را نشناسد، از طریق نجات دور مى‏شود و در گمراهى و جهل گرفتار مى‏آید!» (غرر الحکم، حدیث، 9034) 3- در تعبیر دیگرى از همان امام همام آمده است: (العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزهها عن کل ما یبعدها) عارف حقیقى کسى است که خود را بشناسد، و (از قید و بند اسارت) آزاد سازد، و آن را از هر چیز که او را از سعادت دور مى‏سازد پاک و پاکیزه کند! (غرر الحکم، طبق المیزان، جلد6، صفحه‏173). از این تعبیر بخوبى استفاده مى‏شود که معرفت نفس (خودشناسى) سبب آزادى از قید و بند اسارتها و پاکسازى از رذائل اخلاقى است. 4- باز حدیث دیگرى از همان پیشواى بزرگ علیه السلام مى‏خوانیم: (اکثر الناس معرفة لنفسه اخوفهم لربه) کسى که بیش از همه خود را بشناسد، بیش از همه، خوف پروردگار خواهد داشت!» (غرر الحکم، حدیث، ‏3126) از این حدیث نیز رابطه نزدیکى میان احساس مسؤولیت و خوف پروردگار که سرچشمه تهذیب نفس است‏با خودشناسى استفاده مى‏شود. 5- در حدیث دیگرى از همان حضرت آمده است: (من عرف نفسه جاهدها) و من جهل نفسه اهملها; کسى که خود را بشناسد، به جهاد با نفس بر مى‏خیزد و کسى که خود را نشناسد آن را رها مى‏سازد!» تفسیر المیزان (طبق نقل میزان الحکمه، جلد3، ماده معرفت، صفحه 1881.) مطابق این حدیث پایه اصلى جهاد با نفس که طبق صریح روایات جهاد اکبر نامیده شده، خود شناسى است. 6- در نهج‏البلاغه در کلمات قصار، از همان بزرگوار آمده است: (من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته) کسى که (در سایه خود شناسى) براى خود، کرامت و شخصیت قائل است، شهواتش در نظرش خوار و بى مقدار خواهد بود(و به آسانى تسلیم هوى و هوس نمى‏شود)!» (نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه، ‏409) 7- همان‏گونه که خودشناسى پایه مهم تهذیب نفس و تکامل در جنبه‏هاى اخلاقى و مسائل دیگر است، جاهل بودن به قدر خویش، سبب بیگانگى از همه چیز و دورى از خدا مى‏گردد; لذا در حدیث دیگرى از امام دهم، امام هادى علیه السلام مى‏خوانیم: (من هانت علیه نفسه فلا تامن شره) کسى که نزد خود قدر و قیمتى ندارد، از شر او ایمن نباش!» (تحف العقول، کلمات قصار امام هادى(ع) از مضمون آنچه در این بحث آمد، به روشنى مى‏توان استفاده کرد،که یکى از پایه‏هاى اصلى پرورش فضائل اخلاقى و تکامل معنوى، خودشناسى و معرفة‏النفس است، و تا انسان این مرحله دشوار و این گردنه صعب‏العبور را پشت‏سر نگذارد، به هیچ یک از مقامات معنوى نایل نخواهد شد; به همین دلیل، علماى بزرگ اخلاق تاکید و اصرار زیادى بر این دارند که رهروان این راه باید به خود شناسى پردازند، و از این امر حیاتى غافل نشوند. نویسنده : سیدمصطفی علم خواه


اخلاق دانشجویى از زبان امام خمینى (قدس سره)


اخلاق دانشجویى از زبان امام خمینى (قدس سره) علم توحید هم اگر براى غیر خدا باشد، از حجب ظلمانى است; چون اشتغال به ماسوى الله است. اگر کسى قرآن کریم را با چهارده قرائت لما سوى الله حفظ باشد و بخواند، جزحجاب و دورى از حق تعالى چیزى عاید او نمى‏شود. اگر شما درس بخوانید، زحمت‏بکشید، ممکن است عالم شوید، ولى باید بدانید که میان «عالم‏» و «مهذب‏» خیلى فاصله است. مرحوم شیخ (1) ، استاد ما، رضوان الله تعالى علیه، مى‏فرمود اینکه مى‏گویند: «ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل‏» صحیح نیست. باید گفت: «ملا شدن چه مشکل، آدم شدن محال است!» کسب فضایل و مکارم انسانى و موازین آدمیت از تکالیف بسیار مشکل و بزرگى است که بر دوش شماست. گمان نکنید اکنون که مشغول تحصیل علوم شرعیه مى‏باشید و فقه که اشرف علوم است مى‏آموزید، دیگر راحتید و به وظایف و تکالیف خود عمل کرده‏اید. اگر اخلاص و قصد قربت نباشد، این علوم هیچ فایده‏اى ندارد. اگر تحصیلات شما، العیاذبالله، براى خدا نباشد و براى هواهاى نفسانیه، کسب مقام و مسند، عنوان و شخصیت در این راه قدم گذاشته باشید، براى خود وزر و وبال اندوخته‏اید. این اصطلاحات اگر براى غیر خدا باشد، وزر و وبال است. این اصطلاحات هر چه زیادتر شود، اگر با تهذیب و تقوى همراه نباشد، به ضرر دنیا و آخرت جامعه مسلمین تمام مى‏شود. تنها دانستن این اصطلاحات اثرى ندارد. علم توحید هم اگر با صفاى نفس توام نباشد، وبال خواهد بود. چه بسا افرادى که عالم به علم توحید بودند و طوایفى را منحرف کردند. چه بسا افرادى که همین اطلاعات شما را به نحو بهترى دارا بودند، لیکن چون انحراف داشتند و اصلاح نشده بودند، وقتى وارد جامعه گردیدند، بسیارى را گمراه و منحرف ساختند. این اصطلاحات خشک اگر بدون تقوى و تهذیب نفس باشد، هر چه بیشتر در ذهن انباشته گردد، کبر و نخوت در دایره نفس بیشتر توسعه مى‏یابد. و عالم تیره بختى که باد نخوت بر او چیره شده، نمى‏تواند خود و جامعه را اصلاح نماید و جز زیان براى اسلام و مسلمین نتیجه‏اى به بار نمى‏آورد و پس از سال‏ها تحصیل علوم و صرف وجوه شرعى، برخوردارى از حقوق و مزایاى اسلامى، سد راه پیشرفت اسلام و مسلمین مى‏گردد و ملت‏ها را گمراه و منحرف مى‏سازد و ثمره این درس‏ها و بحث‏ها و بودن در حوزه‏ها این مى‏شود که نگذارد اسلام معرفى گردد، حقیقت قرآن به دنیا عرضه شود، بلکه وجود او ممکن است مانع معرفت جامعه نسبت‏به اسلام و روحانیت گردد. من نمى‏گویم درس نخوانید، تحصیل نکنید، باید توجه داشته باشید که اگر بخواهید عضو مفید و مؤثرى براى اسلام و جامعه باشید، ملتى را رهبرى کرده به اسلام متوجه سازید، از اساس اسلام دفاع کنید، لازم است پایه فقاهت را تحکیم کرده صاحبنظر باشید; اگر خداى نخواسته درس نخوانید، حرام است در مدرسه بمانید; نمى‏توانید از حقوق شرعى محصلین علوم اسلامى استفاده کنید. البته تحصیل علم لازم است، منتها همان‏طور که در مسائل فقهى و اصولى زحمت مى‏کشید، در راه اصلاح خود نیز کوشش کنید. هر قدمى که براى تحصیل علم بر مى‏دارید، قدمى هم براى کوبیدن خواسته‏هاى نفسانى، تقویت قواى روحانى، کسب مکارم اخلاق، تحصیل معنویات و تقوى بردارید (2) .

پى‏نوشتها: 1. برگرفته از کتاب جهاد اکبر. 2. حضرت آیت‏الله العظمى حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى(1276-1355 ه.ق)، از فقیهان بزرگ و مراجع تقلید شیعه در قرن چهاردهم هجرى. در نجف و سامراء به درس استادانى چون میرزاى بزرگ شیرازى، میرزا محمد تقى شیرازى، آخوند خراسانى، سید کاظم یزدى و سید محمد اصفهانى فشارکى، حاضر شد. در سال 1340 ه . ق. به اصرار علماى قم، در آن شهر رحل اقامت افکند، و حوزه علمیه قم را تشکیل داد. از آثار اوست: دررالفوائد در اصول، الصلوة، النکاح، الرضاع، المواریث، در فقه